نوشته ى يک پزشک.....' دیروز کلینیک بودم پسری اومد یه خالک
نوشته ى يک پزشک.....' دیروز کلینیک بودم پسری اومد یه خالکوبی اسم دختر رو دستش بود گفت میخوام پاکش کنم'''' گفتم اسم کیه گفت اسم عشقم هست'''' میخوام پاکش کنم یه اسم دیگه بنویسم'''' گفتم این چه عشقی بود پس که درد خالکوبی را تحمل کردی''' گفت دادا دیروز جلو دفتر ازدواج وقتی دیدم عشقم داره ازدواج میکنه رفتم پشت پنجره دیدم عشقم اسمشو اشتباهی بهم گفته بود قبلا''' و حالا اومدم اسم واقعیشو بنویسم''' اون لحظه آرزو کردم یه شیشه مشروب پیشم بود تا حداقل چند ساعتی توی این دنیای پست نباشم و بزنم همشو به سلامتی پسره'''
۶.۷k
۱۵ فروردین ۱۳۹۳
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.