آن قدر چشم به راهت ماندم تا که مرا خواب گرفت
آن قدر چشم به راهت ماندم تا که مرا خواب گرفت
آرزوهای بلندی که به هم بافته بودم،همه را آب گرفت
بازی عشق تو با این دل ما بازی موج و دریاست
تخته ی پاره ی دل را غم تو ، در دل گرداب گرفت
حسرت دیدن روی تو کشیدم همه شب تا به سحر
نرسیدی به کنارم ،همه شب را غم مهتاب گرفت
در غم اینکه نبودی لحظاتم همگی جان کندند
پی رد تو نگاهم نفسی گوشه مرداب گرفت
آرزوهای بلندی که به هم بافته بودم،همه را آب گرفت
بازی عشق تو با این دل ما بازی موج و دریاست
تخته ی پاره ی دل را غم تو ، در دل گرداب گرفت
حسرت دیدن روی تو کشیدم همه شب تا به سحر
نرسیدی به کنارم ،همه شب را غم مهتاب گرفت
در غم اینکه نبودی لحظاتم همگی جان کندند
پی رد تو نگاهم نفسی گوشه مرداب گرفت
۱.۹k
۱۷ خرداد ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.