خیلی از حس ها بسته به یه نگاهن ،
خیلی از حس ها بسته به یه نگاهن ،
یه نگاه متفاوت ،
یه حرف متفاوت ،
یه انگیزه ی متفاوت .
وقتی برمیگردی پشت سرتو نگاه میکنی میبینی
که چقدر خوب با نداشتن
خیلی چیزا کنار اومدی
و چقدر خوب تونستی ادامه بدی .
دقیقا مث همون موقع ای که فکر میکردی
ممکن نیست که بتونی دووم بیاری ،
یا یکمی برگردیم عقب تر ،
همون موقعی که تعجب میکردی
که چطور قبلا بدون این حس زندگی میکردی .
وقتی برمیگردی پشت سرتو نگاه میکنی میبینی که تونستی سر پا وایسی ، تونستی سینه تو بدی
و جلو و سرتو بدی بالا و بگی من دارم فراموش میکنم ،
حتی اگه پاهات لرزون باشه
و حتی اگه بغض خفه ت کنه .
بنظرم فراموشی ،
کلمه ی مسخره ای به نظر میاد ،
وقتی همه ی لحظه های یه نگاه و ،
همه ی لحظه های خنده رو ،
وقتی ،
وقتی همه ی لحظه ها رو لحظه شماری میکنی واسه دیدن یه نفر ،
مگه میشه فراموش کنی ..
مگه میشه از یادت بره .
اما بازم ،
با این همه درد
و این فراموش نکردنا ،
بر میگردی و میبینی .
چقدر خوب میتونی کنار بیای،
حتی اگه ذره ذره از جونت گرفته بشه ..
یه نگاه متفاوت ،
یه حرف متفاوت ،
یه انگیزه ی متفاوت .
وقتی برمیگردی پشت سرتو نگاه میکنی میبینی
که چقدر خوب با نداشتن
خیلی چیزا کنار اومدی
و چقدر خوب تونستی ادامه بدی .
دقیقا مث همون موقع ای که فکر میکردی
ممکن نیست که بتونی دووم بیاری ،
یا یکمی برگردیم عقب تر ،
همون موقعی که تعجب میکردی
که چطور قبلا بدون این حس زندگی میکردی .
وقتی برمیگردی پشت سرتو نگاه میکنی میبینی که تونستی سر پا وایسی ، تونستی سینه تو بدی
و جلو و سرتو بدی بالا و بگی من دارم فراموش میکنم ،
حتی اگه پاهات لرزون باشه
و حتی اگه بغض خفه ت کنه .
بنظرم فراموشی ،
کلمه ی مسخره ای به نظر میاد ،
وقتی همه ی لحظه های یه نگاه و ،
همه ی لحظه های خنده رو ،
وقتی ،
وقتی همه ی لحظه ها رو لحظه شماری میکنی واسه دیدن یه نفر ،
مگه میشه فراموش کنی ..
مگه میشه از یادت بره .
اما بازم ،
با این همه درد
و این فراموش نکردنا ،
بر میگردی و میبینی .
چقدر خوب میتونی کنار بیای،
حتی اگه ذره ذره از جونت گرفته بشه ..
۱۱.۴k
۲۷ خرداد ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.