اعتراف آدمها از نحوه زندگی کردنشان به آن معنا نیست که بخو
اعتراف آدمها از نحوه زندگی کردنشان به آن معنا نیست که بخواهند راه دیگری را انتخاب کنند و یا نتوانند با خودشان کنار بیایند...معنایش اینست که آدم هر طوری که زندگی بکند و یا هرطوری که بخواهد این زندگی را بپیچاند، بالاخره به یک حس مشترک پوچی و از هم گسیختگی و ابراز پشیمانی می رسد.
اگرچه اجبارهای ذهنی نمی گذارند که انسان اشتباه زندگی بکند؛ ولی حتی وقتی تمامی عمرت را به درستی زندگی کرده باشی، بالاخره روزی به پوچی و یاءس می رسی.
چرا که گمانم محدوده ی خوبی ها و بدیها در زندگی به قدری در هم تنیده اند که یک انسان دوپا با یک مغز کوچک و فکر ناقصش، هرگز نمی تواند برای آن کرانه ای یا حد و مرزی پیدا کند و مطمئن باشد که در حال حاضر دارد به "بهترین نحو" یا "بدترین نحو " عمل می کند.
اگرچه اجبارهای ذهنی نمی گذارند که انسان اشتباه زندگی بکند؛ ولی حتی وقتی تمامی عمرت را به درستی زندگی کرده باشی، بالاخره روزی به پوچی و یاءس می رسی.
چرا که گمانم محدوده ی خوبی ها و بدیها در زندگی به قدری در هم تنیده اند که یک انسان دوپا با یک مغز کوچک و فکر ناقصش، هرگز نمی تواند برای آن کرانه ای یا حد و مرزی پیدا کند و مطمئن باشد که در حال حاضر دارد به "بهترین نحو" یا "بدترین نحو " عمل می کند.
۱.۵k
۳۱ خرداد ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.