دخترک در کلاس نشسته بود ک معلم صدایش زد....مریم, بیا پای
دخترک در کلاس نشسته بود ک معلم صدایش زد....مریم, بیا پای تخته و شعری رو ک گفته بودم حفظ کنین,بخون....مریم با صدایی لرزان شروع ب خواندن کر...
بنی آدم اعضای یک دیگرند.........ک در آفرینش ز یک گوهرند....
چو عضوی ب درد آورد روزگار.....دگر عضو ها را نماند قرار....
ب اینجا ک رسید, نگاهش را ب معلم دوخت...معلمش گفت....خب ادامه بده....با صدایی ک گویی از ته چاه درمیامد گفت:بلد نیستم...معلم خشمگینانه نگاهش کرد و گفت:چرا نخوانده ای? مریم ک ترسیده بود,ادامه داد....مادرم مریض است و نمیتواند حرکت کند...داروهایش خیلی گران است...پدرم صبح زود برای کار از خانه میرود و شب ها خیلی دیر می آید...من باید مراقب مادرم باشم و برای او غذا بپزم تا زودتر خوب شود...حالا دیگر چشمانش می باریدند.....معلم با چهره ای عصبانی و ترسناکی گفت:این ک دلیل نمیشود.ب من چه ک در خانه چه مشکلی داری....اینجا کلاس درس است و تو باااید درست را میخواندی....مریم چشمان پر از اشکش را ب معلمش دوخت و گفت: تو کز محنت دیگران بی غمی......نشاید ک نامت نهند آدمی......
بنی آدم اعضای یک دیگرند.........ک در آفرینش ز یک گوهرند....
چو عضوی ب درد آورد روزگار.....دگر عضو ها را نماند قرار....
ب اینجا ک رسید, نگاهش را ب معلم دوخت...معلمش گفت....خب ادامه بده....با صدایی ک گویی از ته چاه درمیامد گفت:بلد نیستم...معلم خشمگینانه نگاهش کرد و گفت:چرا نخوانده ای? مریم ک ترسیده بود,ادامه داد....مادرم مریض است و نمیتواند حرکت کند...داروهایش خیلی گران است...پدرم صبح زود برای کار از خانه میرود و شب ها خیلی دیر می آید...من باید مراقب مادرم باشم و برای او غذا بپزم تا زودتر خوب شود...حالا دیگر چشمانش می باریدند.....معلم با چهره ای عصبانی و ترسناکی گفت:این ک دلیل نمیشود.ب من چه ک در خانه چه مشکلی داری....اینجا کلاس درس است و تو باااید درست را میخواندی....مریم چشمان پر از اشکش را ب معلمش دوخت و گفت: تو کز محنت دیگران بی غمی......نشاید ک نامت نهند آدمی......
۱.۷k
۲۳ فروردین ۱۳۹۳
دیدگاه ها (۱۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.