سلام صبح بخیر خدای عزیزم
سلام صبح بخیر خدای عزیزم
سلام خدای عزیزم ! ای بهتر از جانم
ای خدایی که درد ما و حرفهای دل بندگانت را با عشق تمام گوش فرا می دهی و
بدون فاش کردن به کسی ، همرازی می کنی و بعد آرامش و تسکین می بخشی .
خداوندا ! مراکه آفریدی ، عشق به کادر را به من یاد دادی ، اما بزرگتر که شدم ، دیگر
عشق را آموخته بودم . اما به چه چیز عشق ورزیدن را ؟
به دنیا و به مال و منال دنیا عشق می ورزیدم ، به دانشگاه عشق ورزیدم ، اما همه
اینها بعد از یک مدتی جای خود را به عشق حقیقی و اصیل داد.
یعنی عشق به تو ، فهمیدم که عشق به تو پایدار است
پس حال به عشق تو دل بستم ، بعد از مدتی که با تو معاشقه کردم ، یکباره به خود
آمدم و دیدم که کوچکتر از آنم که عاشق تو شوم و تو بزرگتر از آنی که معشوق من
قرار گیری
فهمیدم در این مدت که فکر می کردم عاشق تو هستم اشتباه می کردم
این تو بودی ، و مرا کشانده ای
اگر عاشق تو بودم ، باید یکسره به دنبال تو می آمدم
حال فهمیدم که تو عاشق صادق بنده ات هستی ، بنده را چه که عاشق تو بشود؟
آری تو عاشق من بودی و هر شب مرا بیدار کردی و به انتظار یک صدا از جانب
معشوقت می نشستی و این قدر به این کار ادامه دادی تا بالاخره من گریز پای را به
چنگ آوردی و من فکر کردم که با پای خود آمده ام
وه چه خیال باطلی !
این کمند عشق تو بود که به گردن من افتاده بود و مرا به چنگ آوردی و من در کار
تو حیران بودم آخر تو بزرگ بودی و من حقیر
تو کریم بودی و من لئیم ، تو جمیل بودی ومن قبیح
ومن شرمنده ی این همه احسان تو هستم
سلام خدای عزیزم ! ای بهتر از جانم
ای خدایی که درد ما و حرفهای دل بندگانت را با عشق تمام گوش فرا می دهی و
بدون فاش کردن به کسی ، همرازی می کنی و بعد آرامش و تسکین می بخشی .
خداوندا ! مراکه آفریدی ، عشق به کادر را به من یاد دادی ، اما بزرگتر که شدم ، دیگر
عشق را آموخته بودم . اما به چه چیز عشق ورزیدن را ؟
به دنیا و به مال و منال دنیا عشق می ورزیدم ، به دانشگاه عشق ورزیدم ، اما همه
اینها بعد از یک مدتی جای خود را به عشق حقیقی و اصیل داد.
یعنی عشق به تو ، فهمیدم که عشق به تو پایدار است
پس حال به عشق تو دل بستم ، بعد از مدتی که با تو معاشقه کردم ، یکباره به خود
آمدم و دیدم که کوچکتر از آنم که عاشق تو شوم و تو بزرگتر از آنی که معشوق من
قرار گیری
فهمیدم در این مدت که فکر می کردم عاشق تو هستم اشتباه می کردم
این تو بودی ، و مرا کشانده ای
اگر عاشق تو بودم ، باید یکسره به دنبال تو می آمدم
حال فهمیدم که تو عاشق صادق بنده ات هستی ، بنده را چه که عاشق تو بشود؟
آری تو عاشق من بودی و هر شب مرا بیدار کردی و به انتظار یک صدا از جانب
معشوقت می نشستی و این قدر به این کار ادامه دادی تا بالاخره من گریز پای را به
چنگ آوردی و من فکر کردم که با پای خود آمده ام
وه چه خیال باطلی !
این کمند عشق تو بود که به گردن من افتاده بود و مرا به چنگ آوردی و من در کار
تو حیران بودم آخر تو بزرگ بودی و من حقیر
تو کریم بودی و من لئیم ، تو جمیل بودی ومن قبیح
ومن شرمنده ی این همه احسان تو هستم
۲.۲k
۰۸ تیر ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.