قسمت چهارم(اگر استقبال نشه قسمت بعدی رو نمیزارم!):
قسمت چهارم(اگر استقبال نشه قسمت بعدی رو نمیزارم!):
لوهان:سهون! _سهون:بله!چیزی شده؟؟ _چانی:خخخ..فک کنم تائو درست میگفتااا.. _لوهان:پیرنت کو؟؟؟؟-_-. _سهون:خب خواستم زخمامو ببینم..در ضمن پیرنم پاره و خونی بود.. _چانی:به هر حاللل _میاکو در حالی که صورتش رو بهه پایین بود زیر لب گفت: نمیفهمم..یعنی چی؟کریس همون کریس بود؟آخه اینا ...نمیفهمم.. _ لوهان:چی؟ _سهون: لوهان..این کریس رو دیده ...همون بود که گفتم بارسال از تپه پرت شد.. _لوهان:پس سالم مونده..اوه..که اینطور..پس بهش بگم! _چانی:ولی... _سهون:تا الانشم خیلی گیج شده..بهش بگیم بهتره.. _لوهان:خیلی خب..و قدمی به جلو آمد و دستش را روی شانه ی دختر گذاشت.._لوهان:باید بریم تا یه چیزی رو ببینی..و دست میاکو را گرفتو همراه سهون و چانیول از خانه دور شد...حدود نیم ساعت فقط راه رفتند که سهون گفت:رسیدیم...خیلی وقت بود ندیده بودمش.. _میاکو:اینجا چه خبره..اینا... _لوهان:الان ما بالای کمپ آموزشی کسایی هستیم که مثل ماها و دوستای کریس هستن.. _میاکو:منظورت.. _چانی:ههه..گرگینه و خون آشام..می دونم ولی خودت که از نزدیک کریسو دیدی پس فکر نکن اسکل گیر آوردیم و ... _سهون:اونا میان اینجا تا بتونن آرامششون رو حفظ کنن و مثل کریس اون جوری به آدم حمله نکنن..البته فکر کنم رو کریس این چیزا جواب نمی ده... _چانی:البته شنیدم که صداهای بلند و بم باعث میشه که ماها کنترلمونو از دست بدیم ولی تا جایی که می دونم فقط کای با صدای بلند آهنگ گوش میده ولی کریس ...فکر نکنم.. _میاکو:کای...اونم گرگینست؟ _لوهان:آره و ماها خون آشام و البته چند نفر دیگه هم هستن.. _سهون:ولی دوستای کریس گرنیه هستن...البته شاید دلیل بد رفتاری کریس اینه که ما خون آشام و اون گرگه..این دو موجود توی طبیعت مخالف همن ولی تو اآن کمپ این جوری نیست و با هم دوستن.. _میاکو:چرا دیگه اونجا نمیرین؟ _لوهان:چون از مدیر اونجا خوشمون نمیاد...اون نتونست خونوادشو نگه داره ولی حالا میخوای مارو متحد کنه؟ _میاکو:اوهوم.. _لوهان :فکر کنم ما بریم بهتره.. _چانی: خب میاکو ... خداحافظ...و همه ی پسرا ازا. آنجا دور شدند...میاکو هم به سمت کلبه اش رفت که به چیز عجیبی مواجه شد... پنجره های کلبه شکسته بودند و وسایل درون کلبه بهم ریخته بود
لوهان:سهون! _سهون:بله!چیزی شده؟؟ _چانی:خخخ..فک کنم تائو درست میگفتااا.. _لوهان:پیرنت کو؟؟؟؟-_-. _سهون:خب خواستم زخمامو ببینم..در ضمن پیرنم پاره و خونی بود.. _چانی:به هر حاللل _میاکو در حالی که صورتش رو بهه پایین بود زیر لب گفت: نمیفهمم..یعنی چی؟کریس همون کریس بود؟آخه اینا ...نمیفهمم.. _ لوهان:چی؟ _سهون: لوهان..این کریس رو دیده ...همون بود که گفتم بارسال از تپه پرت شد.. _لوهان:پس سالم مونده..اوه..که اینطور..پس بهش بگم! _چانی:ولی... _سهون:تا الانشم خیلی گیج شده..بهش بگیم بهتره.. _لوهان:خیلی خب..و قدمی به جلو آمد و دستش را روی شانه ی دختر گذاشت.._لوهان:باید بریم تا یه چیزی رو ببینی..و دست میاکو را گرفتو همراه سهون و چانیول از خانه دور شد...حدود نیم ساعت فقط راه رفتند که سهون گفت:رسیدیم...خیلی وقت بود ندیده بودمش.. _میاکو:اینجا چه خبره..اینا... _لوهان:الان ما بالای کمپ آموزشی کسایی هستیم که مثل ماها و دوستای کریس هستن.. _میاکو:منظورت.. _چانی:ههه..گرگینه و خون آشام..می دونم ولی خودت که از نزدیک کریسو دیدی پس فکر نکن اسکل گیر آوردیم و ... _سهون:اونا میان اینجا تا بتونن آرامششون رو حفظ کنن و مثل کریس اون جوری به آدم حمله نکنن..البته فکر کنم رو کریس این چیزا جواب نمی ده... _چانی:البته شنیدم که صداهای بلند و بم باعث میشه که ماها کنترلمونو از دست بدیم ولی تا جایی که می دونم فقط کای با صدای بلند آهنگ گوش میده ولی کریس ...فکر نکنم.. _میاکو:کای...اونم گرگینست؟ _لوهان:آره و ماها خون آشام و البته چند نفر دیگه هم هستن.. _سهون:ولی دوستای کریس گرنیه هستن...البته شاید دلیل بد رفتاری کریس اینه که ما خون آشام و اون گرگه..این دو موجود توی طبیعت مخالف همن ولی تو اآن کمپ این جوری نیست و با هم دوستن.. _میاکو:چرا دیگه اونجا نمیرین؟ _لوهان:چون از مدیر اونجا خوشمون نمیاد...اون نتونست خونوادشو نگه داره ولی حالا میخوای مارو متحد کنه؟ _میاکو:اوهوم.. _لوهان :فکر کنم ما بریم بهتره.. _چانی: خب میاکو ... خداحافظ...و همه ی پسرا ازا. آنجا دور شدند...میاکو هم به سمت کلبه اش رفت که به چیز عجیبی مواجه شد... پنجره های کلبه شکسته بودند و وسایل درون کلبه بهم ریخته بود
۳.۶k
۱۲ تیر ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۱۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.