گهی مستانه می آیم گهی دیوانه می آیم
گهی مستانه می آیم گهی دیوانه می آیم
گهی بر آتش عشقت چو آن پروانه می آیم
به هر راهی که باشد جان من ای عشق
حدیث جان زمن بشنو که من رندانه می آیم
خرامان میشوم سویت به هر دشت پر از آتش
که تا سوزم ز بحر تو وزان فرزانه می آیم
اگر قابل کنی جان را ز بهر هدیهء چشمت
چو جان از خود کنم مفلس وزآن بیگانه می آیم...
گهی بر آتش عشقت چو آن پروانه می آیم
به هر راهی که باشد جان من ای عشق
حدیث جان زمن بشنو که من رندانه می آیم
خرامان میشوم سویت به هر دشت پر از آتش
که تا سوزم ز بحر تو وزان فرزانه می آیم
اگر قابل کنی جان را ز بهر هدیهء چشمت
چو جان از خود کنم مفلس وزآن بیگانه می آیم...
۲.۳k
۱۷ تیر ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۱۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.