قسمت 4
قسمت 4
چند لحظه مکث کرد و بعد گفت : راستی از توی دفترچه ای که توی کیفت بود شماره خونتون روبرداشتم و به مادرت اطلاع دادم که اینجایی
با تموم شدن حرف کیان مادرم با چهره ای نگران وارد اطاق شد و به طرف من اومد و گفت : ترگلم مامان جان چه بلایی سرت اومده دورت بگردم ؟
لبخندی زده و گفتم : چیزیم نیست مامان جون فقط یه ذره حالم به هم خورده اونم به خاطر ساندویچیه که توی دانشگاه خوردم
مامان اخمی کرد و گفت : هزار دفعه بهت میگم غذای بیرون و نخور کو گوش شنوا
_قول میدم دیگه غذای بیرون نخورم . حالا اخماتو باز کن مامان گلم.
مامانم رو کرد به کیان و گفت : پسرم شرمنت شدیم . واقعا متشکرم.
کیان هم سرشو انداخت پایین و گفت : خواهش میکنم خانوم کار خاصی نکردم.
سرم که تموم شد به همراه مامان آماده شدم و از اتاق رفتیم بیرون که کیان هم دم در ایستاده بود . سرم و انداختم پایین و گفتم : معذرت میخوام دردسرتون دادم.
نگام کرد و گفت : زحمتی نبود . الان خوبی ؟
_بله خوبم.
_خب پس اجازه بدید تا خونه همراهیتون کنم ، یعنی برسونمتون.
مامان پیش دستی کرد و گفت : نه ممنون پسرم . ماشین همراهم هست.
_هر طور میل شماست . با اجازه من میرم . مواظب خودتون باشید . خداحافظ.
_به سلامت.
توی اتاقم دراز کشیده بودم و چشمامو بسته بودم که صدای در اتاق اومد . آروم چشمهامو باز کردم و گفتم : بفرمایید.
.
چند لحظه مکث کرد و بعد گفت : راستی از توی دفترچه ای که توی کیفت بود شماره خونتون روبرداشتم و به مادرت اطلاع دادم که اینجایی
با تموم شدن حرف کیان مادرم با چهره ای نگران وارد اطاق شد و به طرف من اومد و گفت : ترگلم مامان جان چه بلایی سرت اومده دورت بگردم ؟
لبخندی زده و گفتم : چیزیم نیست مامان جون فقط یه ذره حالم به هم خورده اونم به خاطر ساندویچیه که توی دانشگاه خوردم
مامان اخمی کرد و گفت : هزار دفعه بهت میگم غذای بیرون و نخور کو گوش شنوا
_قول میدم دیگه غذای بیرون نخورم . حالا اخماتو باز کن مامان گلم.
مامانم رو کرد به کیان و گفت : پسرم شرمنت شدیم . واقعا متشکرم.
کیان هم سرشو انداخت پایین و گفت : خواهش میکنم خانوم کار خاصی نکردم.
سرم که تموم شد به همراه مامان آماده شدم و از اتاق رفتیم بیرون که کیان هم دم در ایستاده بود . سرم و انداختم پایین و گفتم : معذرت میخوام دردسرتون دادم.
نگام کرد و گفت : زحمتی نبود . الان خوبی ؟
_بله خوبم.
_خب پس اجازه بدید تا خونه همراهیتون کنم ، یعنی برسونمتون.
مامان پیش دستی کرد و گفت : نه ممنون پسرم . ماشین همراهم هست.
_هر طور میل شماست . با اجازه من میرم . مواظب خودتون باشید . خداحافظ.
_به سلامت.
توی اتاقم دراز کشیده بودم و چشمامو بسته بودم که صدای در اتاق اومد . آروم چشمهامو باز کردم و گفتم : بفرمایید.
.
۵.۱k
۱۸ تیر ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۱۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.