گاهی چشم هایم را به درون وجودم فرو میبرم
گاهی چشم هایم را به درون وجودم فرو میبرم
آن پشت دنیای آبی رنگی وجود دارد ک عمقش پر از سیاهیست..
اما این بالا ها درست در قسمت آبی مغزم
دخترکی هفت ساله دست در دستانِ مادرش
با لذت آب نباتی را میلیسد...
چرخ و فلکه رنگی به آرامی در شهر بازی میچرخد...
عروسکی با موهای سفید و چشم های بنفشش روی زمین لبخند ملیحی میزد....
در همین لحظه چرخو فلک سقوط میکند!!!!!
صدای جییییغ های بلند ک هم رنگ چشم های عروسک اند درمغزم منعکس میشود..
دخترک موهای خرمائیش را وحشیانه میدرد
مشت کوچکش پراز مو است!
با نفرت ب رنگین کمان
و به دستان خاک خورده ی مادر ک روی زمین کنار عروسکه خندان رها شده مینگرد...
وسکوت میکند
سکوتی ک قرمزی خون ریخته شده روی خاک را آبی رنگ میکند...
آبنبات را روی زمین پرت میکند!
و کشان کشان قدم بر میدارد و راونه میشود به سمت تاریکی وجودم....
دوباره چشم هایم را برمیگردانم رو به دنیای خاکستری بیرون...
و قلبم به شدت میتپد سروصدا میکند
بگمانم کسی دارد در قسمت تاریک وجودم گریه میکند.......
وباز هم سکانسی تلخ درونم اکران میشود...
«تلخ ترین آبنبات شهربازی»
ومن در این میان تماشاچی بیش نیستم.
آن پشت دنیای آبی رنگی وجود دارد ک عمقش پر از سیاهیست..
اما این بالا ها درست در قسمت آبی مغزم
دخترکی هفت ساله دست در دستانِ مادرش
با لذت آب نباتی را میلیسد...
چرخ و فلکه رنگی به آرامی در شهر بازی میچرخد...
عروسکی با موهای سفید و چشم های بنفشش روی زمین لبخند ملیحی میزد....
در همین لحظه چرخو فلک سقوط میکند!!!!!
صدای جییییغ های بلند ک هم رنگ چشم های عروسک اند درمغزم منعکس میشود..
دخترک موهای خرمائیش را وحشیانه میدرد
مشت کوچکش پراز مو است!
با نفرت ب رنگین کمان
و به دستان خاک خورده ی مادر ک روی زمین کنار عروسکه خندان رها شده مینگرد...
وسکوت میکند
سکوتی ک قرمزی خون ریخته شده روی خاک را آبی رنگ میکند...
آبنبات را روی زمین پرت میکند!
و کشان کشان قدم بر میدارد و راونه میشود به سمت تاریکی وجودم....
دوباره چشم هایم را برمیگردانم رو به دنیای خاکستری بیرون...
و قلبم به شدت میتپد سروصدا میکند
بگمانم کسی دارد در قسمت تاریک وجودم گریه میکند.......
وباز هم سکانسی تلخ درونم اکران میشود...
«تلخ ترین آبنبات شهربازی»
ومن در این میان تماشاچی بیش نیستم.
۶.۵k
۲۱ تیر ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.