کودکی پابرهنه روی برف ایستاده بود وبه ویترین مغازه نگاه م
کودکی پابرهنه روی برف ایستاده بود وبه ویترین مغازه نگاه میکرد. زنی اورا دید وبرایش کفش ولباس خرید. کودک گفت :شما خدا هستید؟؟! زن گفت :نه! من بنده ی خداهستم. کودک گفت :میدانستم با خدا نسبتی دارید....
۶۱۰
۳۱ فروردین ۱۳۹۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.