پای تمام دلدادگی هایت نشستم
پای تمام دلدادگی هایت نشستم
بودن هایت را قدر دانستم
و نبودن هایت ها را باریدم
لبخند زدی خندیدم
بغض کردی گریستم
نمی دانستم
بلیط یکسره ی جدایی
میان جیبهایت بال بال می زند
و قطار زندگی ات
از روی ریل هایی می گذرد
که دور بر گردان ندارد
نمی دانستم
که روزی سوت بد آهنگ قطار
گوش هایم را کر خواهد کرد
و چشمانم
التماسْ نامه ی نرفتن را
به پای چمدانت خواهد نوشت
تو رفتی
و زندگی در میان تمام خاطراتی که
دود می شد وُ دور می شد
به من بدرود می گفت
بودن هایت را قدر دانستم
و نبودن هایت ها را باریدم
لبخند زدی خندیدم
بغض کردی گریستم
نمی دانستم
بلیط یکسره ی جدایی
میان جیبهایت بال بال می زند
و قطار زندگی ات
از روی ریل هایی می گذرد
که دور بر گردان ندارد
نمی دانستم
که روزی سوت بد آهنگ قطار
گوش هایم را کر خواهد کرد
و چشمانم
التماسْ نامه ی نرفتن را
به پای چمدانت خواهد نوشت
تو رفتی
و زندگی در میان تمام خاطراتی که
دود می شد وُ دور می شد
به من بدرود می گفت
۹۱۵
۳۰ تیر ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.