دستاشو مشت کرده بود...پرسیدم توی مشتت چیه؟! گفت:خودت نگاه
دستاشو مشت کرده بود...پرسیدم توی مشتت چیه؟! گفت:خودت نگاه کن . دستاشو گرفتم و آروم باز کردم...توی دستاش چیزی نبود!!!
گفتم:چیزی نیست که...!
دستامو که توی دستاش بود فشرد و گفت:نبود... ولی حالا هست!
دستام گرم شد و اون لبخند زد.....
گفتم:چیزی نیست که...!
دستامو که توی دستاش بود فشرد و گفت:نبود... ولی حالا هست!
دستام گرم شد و اون لبخند زد.....
۲.۲k
۰۲ اردیبهشت ۱۳۹۳
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.