باران بهانه است کافیست من باشم وتو و پرسه ای به وسعت کوچه
باران بهانه است کافیست من باشم وتو و پرسه ای به وسعت کوچه باغ بی انتهای کودکی. آنقدر می رویم تا دنیای آدم بزرگ ها را عاصی کنیم. بیا بستنی بخوریم، زمین بخوریم، سرما بخوریم و بینی مان را با آستین پاک کنیم بی ترس آنکه کسی ما را ببیند. گرچه ما را خواهند دید. اما بزرگترها عادت دارند ببینند و به روی خود نیاورند. ما هم قول می دهیم هرچه از لایه ی اوزون و طلب و بدهی و چک و وام بانکی و تقلب و نیرنگ و کدورت دیدیم به روی خود نیاوریم. صد یک مساوی. باران بهانه است برای شستن دل آدم یک نفس عمیق کافیست. حتی توی همین دود و سرب و چدن ! اگر ریه هایت هنوز هوا را می شناسد...
۶۱۸
۰۴ مرداد ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.