😇 یادمه بچگی هام وقتی میرفتم قبرستون.سعی میکردم پام روی ق
😇 یادمه بچگی هام وقتی میرفتم قبرستون.سعی میکردم پام روی قبرا نره....(:
تا رو یکیشون میرفتم
جیگرم اتیش میگرفت):
چشامو می بستم×_×
تو دلم براش صلوات می فرستادم..
چند سال گذشت...
من بزرگ تر شدم.اما راستش......
امروز ی چیزی فهمیدم.ما که دلمون نمی اومدحتی روی مرده ها پا بزاریم!!،این روزها چقدر راحت روی زنده ها و احساسشون پا میذاریم):
کاش همون بچه می موندیم
بزرگ شدن ارزوی خوبی نبود+_+
تا رو یکیشون میرفتم
جیگرم اتیش میگرفت):
چشامو می بستم×_×
تو دلم براش صلوات می فرستادم..
چند سال گذشت...
من بزرگ تر شدم.اما راستش......
امروز ی چیزی فهمیدم.ما که دلمون نمی اومدحتی روی مرده ها پا بزاریم!!،این روزها چقدر راحت روی زنده ها و احساسشون پا میذاریم):
کاش همون بچه می موندیم
بزرگ شدن ارزوی خوبی نبود+_+
۵.۳k
۱۴ مرداد ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.