باغ جوانی ام، در پاییز رفتنت، برگ ریزانی, پر از خش خش، قد
باغ جوانی ام، در پاییز رفتنت، برگ ریزانی, پر از خش خش، قدم های توست!! رفته ای ... کویر چشمانم، باران پاییزی میبارد... قدم برمیداری... دور.. دور.. دورتر میشوی!!! هر گام تو،خطی بر جوانی ام چروک میکند!! تا گلو، غرق ام، در خزان بی دلیل رفتنت!!! زندگی ام، جهنمی ایست، که در فراغت مرا میسوزد!! تقاص میدهند، چشمانی که، تنهایی ام را به دوش میکشند!! واماااااان از اشک بی اراده ام.... که خاطره میسوزاند، وجانم را میستاند!!!!!
۷۳۴
۲۴ مرداد ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.