رمان پازل عشق
رمان پازل عشق
به قلم :افسون
قسمت سوم
*************************************
اهنگ که تموم شد هدفون رو از گوشم برداشتم و چشمامو باز کردم دیدم داره بارون میباره به صورتم دست کشیدم دیدم خیس شده از.اشکه باید یه کاری میکردم بغض راه گلومو گرفت از جام پاشدم هدفون رو از گوشیم جدا کردم رفتم تو اتاق در تراس رو نبستم همراه بارون نسیم خنکی هم میوزید که پرده های توری اتاقم رو تکون میداد رفتم در کمدم رو باز کردم یه مانتو سرمه ای یقه دیپلمات ورداشتم که دکمه هاش مخفی بود یه شال مشکی بدون اینکه موهامو باز کنم دوباره ببندم شال رو همون جوری روی موهای شل شده ام انداختم رو سرم یه تیکه از موهای جلوم از شال افتاد بیرون یه شلوار لوله تفنگی مشکی پوشیدم سوییچ ماشین رو گذاشتم جیبم و به زور جلوی اشکامو گرفتم ساعت 6:30 عصر بود و نیم ساعت یه ساعت دیگه تاریک میشد
دووییدم از پله ها پایین هیچکس تو پذیرایی نبود خونه ساکت بود و فقط صدای جوش اومدن سماور تو خونه می پیچید و معلوم بود ننه نرگس ( پیرزن مهربونی که تو خونمون کمک مامان میکنه و من عاشقشم) نیستش
نور چراغای پذیرایی کم شده بود و فقط نور کمی از اشپزخونه که بالای سالن سمت راست بود میوفتاد و روشن تر میکرد مامانم که رفته بود خونه مامان جون (مادر پدرم) آرینم حتما باز با رفیقاش رفته بیرون خوش گذرونی آنیتا هم طبق معمول تو اتاقشه
هیچکس حواسش به من نبود
باباهم که ماموریت رفته تهران بخاطر یه پروژه برج سازی بزرگ آخه خونه ما شماله
اگه بابا هم بود فرقی به حالم نمیکرد همیشه هیچکس نپرسید دردت چیه!
دوییدم از خونه بیرون رفتم سوار ماشینم که bmw z4 بود شدم گاز دادم بیرون خونه و به طرف دریا روندم ضبط رو با دست راستم روشن کردم این اهنگ پلی شد :
بیییییییی معرفت
دلم برات تنگ شده بی معرفت تو نیستیو گریه شده یه عادت
دلم برات تنگ شده خیلی زیاد
دلم به جز تو هیچکسو نمیخواد
*********************
بییییی معرفت
انقده گریه کردم این شبا رو
قسم دادم خدا رو به خدا رو
چه غصه ها که از غم. تو خوردم
عطر تو رو خونه به خونه بردم
من به تو دل دادم و دل سپردم
نبودی که ببینی غصه خوردم
دلم برات تنگ شده خیلی زیاد
نبودی و ندیدی بی تو مردم
بیییییی معرفت
اهنگ بی معرفت -امین رستمی
بغضم وسطای آهنگ شکست شروع کردم بلند گریه کردن پامو رو گاز فشار دادم و رسیدم دریا
پیاده شدم ضبط داشت آهنگ پلی میکرد
همراه گریه داد زدم :
خداااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا
( اهنگ :چقد عوض شدی یعدفه بی هوا)
خستهههههههههههههههههه شدددددممممممممممممممممم
( چقد عوض شدی غریبه ای باهام همه رو خسته کرد صدای گریه هام)
دیگهههههههههههههههههههه نمیتونمممممممممممممممم
(حالم اونیکه تنها شده خیلی خوب میدونه)
تمووووووووووووومشششششش کن
(چشمات به چی زل زده که غم چشمامو نمی خونه)
دیگه نمیتونم این بااار رو به دووووش بکشمممممم
(دستات چجوری منو تنها میزاره اینجا یکی از ته دل دوست داره
هستی و نیستی و همین شده عذاااب
چشای خیس گریه نکن دیگه بخواب)
خداااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا
(چقد عوض شدی غریبه ای باهام همه رو خسته کرد صدای گریه هام
اهنگ چقد عوض شدی -امین رستمی)
دیگه داد نمیزنم افتادم رو شن های خیس شده ساحل رو.تو دستم فشار میدادم صورتم و لباسام خیس بود نشستم زانوهامو بغل کردم
بارون دیگه بند اومده بود و فقط صدای موج های دریا به گوش میخورد
یه اهنگ دیگه از ضبط پخش شد و منم شروع کردم اروم باهاش خوندن :بغضم گرفته وقتشه ببارم
چه بی هوا هوای گریه دارم
باز کاغذهام با تو خط خطی شد
خدا این حس و حالو دوست ندارم
باز دور پنجره قفس کشیدم
دوباره عطرتو نفس کشیدم
قلم تو دست من پر از سکوته
دوباره از ترانه دست کشیدم
باز خاطرات تو همین حوالیهههههه
حالم همینه و ی چند سالیههه جای تو خالیهههه
جز تو تموم شهر میدونن حالموووو
مثل کبوترم که سنگ آدما شکسته بالمو وو
این قلب بیقرار رو از تو دارم
این حس انتظار رو از تو دارم
اسمت هنوز دور گردنم هس
من این طناب دار رو از تو دارم
اسمت نوشته رو بخار شیشه
دلی که بی تو دل نمیشه
من موندم و یه سایه تو خونه
میترسم اونم حتی رفتنی شه
اهنگ بغض _مرتضی پاشایی
پلی لیست تموم شد سرمو گذاشتم روی زانوهام چن لحظه سرم همونجوری موند هیچ صدایی جز صدای موج نمی یومد که یعدفه صدای گیتار قشنگی رو شنیدم ....
*********************
اینم قسمت سوم دوستای خوبم
مرسی که همراهیم میکنید واقعا دلگرمی میگیرم
امیدوارم تا حالا خوشتون اومده باشه
اگه میخوایید ادامه رمان رو بزارم
کامنت بدید
afson
به قلم :افسون
قسمت سوم
*************************************
اهنگ که تموم شد هدفون رو از گوشم برداشتم و چشمامو باز کردم دیدم داره بارون میباره به صورتم دست کشیدم دیدم خیس شده از.اشکه باید یه کاری میکردم بغض راه گلومو گرفت از جام پاشدم هدفون رو از گوشیم جدا کردم رفتم تو اتاق در تراس رو نبستم همراه بارون نسیم خنکی هم میوزید که پرده های توری اتاقم رو تکون میداد رفتم در کمدم رو باز کردم یه مانتو سرمه ای یقه دیپلمات ورداشتم که دکمه هاش مخفی بود یه شال مشکی بدون اینکه موهامو باز کنم دوباره ببندم شال رو همون جوری روی موهای شل شده ام انداختم رو سرم یه تیکه از موهای جلوم از شال افتاد بیرون یه شلوار لوله تفنگی مشکی پوشیدم سوییچ ماشین رو گذاشتم جیبم و به زور جلوی اشکامو گرفتم ساعت 6:30 عصر بود و نیم ساعت یه ساعت دیگه تاریک میشد
دووییدم از پله ها پایین هیچکس تو پذیرایی نبود خونه ساکت بود و فقط صدای جوش اومدن سماور تو خونه می پیچید و معلوم بود ننه نرگس ( پیرزن مهربونی که تو خونمون کمک مامان میکنه و من عاشقشم) نیستش
نور چراغای پذیرایی کم شده بود و فقط نور کمی از اشپزخونه که بالای سالن سمت راست بود میوفتاد و روشن تر میکرد مامانم که رفته بود خونه مامان جون (مادر پدرم) آرینم حتما باز با رفیقاش رفته بیرون خوش گذرونی آنیتا هم طبق معمول تو اتاقشه
هیچکس حواسش به من نبود
باباهم که ماموریت رفته تهران بخاطر یه پروژه برج سازی بزرگ آخه خونه ما شماله
اگه بابا هم بود فرقی به حالم نمیکرد همیشه هیچکس نپرسید دردت چیه!
دوییدم از خونه بیرون رفتم سوار ماشینم که bmw z4 بود شدم گاز دادم بیرون خونه و به طرف دریا روندم ضبط رو با دست راستم روشن کردم این اهنگ پلی شد :
بیییییییی معرفت
دلم برات تنگ شده بی معرفت تو نیستیو گریه شده یه عادت
دلم برات تنگ شده خیلی زیاد
دلم به جز تو هیچکسو نمیخواد
*********************
بییییی معرفت
انقده گریه کردم این شبا رو
قسم دادم خدا رو به خدا رو
چه غصه ها که از غم. تو خوردم
عطر تو رو خونه به خونه بردم
من به تو دل دادم و دل سپردم
نبودی که ببینی غصه خوردم
دلم برات تنگ شده خیلی زیاد
نبودی و ندیدی بی تو مردم
بیییییی معرفت
اهنگ بی معرفت -امین رستمی
بغضم وسطای آهنگ شکست شروع کردم بلند گریه کردن پامو رو گاز فشار دادم و رسیدم دریا
پیاده شدم ضبط داشت آهنگ پلی میکرد
همراه گریه داد زدم :
خداااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا
( اهنگ :چقد عوض شدی یعدفه بی هوا)
خستهههههههههههههههههه شدددددممممممممممممممممم
( چقد عوض شدی غریبه ای باهام همه رو خسته کرد صدای گریه هام)
دیگهههههههههههههههههههه نمیتونمممممممممممممممم
(حالم اونیکه تنها شده خیلی خوب میدونه)
تمووووووووووووومشششششش کن
(چشمات به چی زل زده که غم چشمامو نمی خونه)
دیگه نمیتونم این بااار رو به دووووش بکشمممممم
(دستات چجوری منو تنها میزاره اینجا یکی از ته دل دوست داره
هستی و نیستی و همین شده عذاااب
چشای خیس گریه نکن دیگه بخواب)
خداااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا
(چقد عوض شدی غریبه ای باهام همه رو خسته کرد صدای گریه هام
اهنگ چقد عوض شدی -امین رستمی)
دیگه داد نمیزنم افتادم رو شن های خیس شده ساحل رو.تو دستم فشار میدادم صورتم و لباسام خیس بود نشستم زانوهامو بغل کردم
بارون دیگه بند اومده بود و فقط صدای موج های دریا به گوش میخورد
یه اهنگ دیگه از ضبط پخش شد و منم شروع کردم اروم باهاش خوندن :بغضم گرفته وقتشه ببارم
چه بی هوا هوای گریه دارم
باز کاغذهام با تو خط خطی شد
خدا این حس و حالو دوست ندارم
باز دور پنجره قفس کشیدم
دوباره عطرتو نفس کشیدم
قلم تو دست من پر از سکوته
دوباره از ترانه دست کشیدم
باز خاطرات تو همین حوالیهههههه
حالم همینه و ی چند سالیههه جای تو خالیهههه
جز تو تموم شهر میدونن حالموووو
مثل کبوترم که سنگ آدما شکسته بالمو وو
این قلب بیقرار رو از تو دارم
این حس انتظار رو از تو دارم
اسمت هنوز دور گردنم هس
من این طناب دار رو از تو دارم
اسمت نوشته رو بخار شیشه
دلی که بی تو دل نمیشه
من موندم و یه سایه تو خونه
میترسم اونم حتی رفتنی شه
اهنگ بغض _مرتضی پاشایی
پلی لیست تموم شد سرمو گذاشتم روی زانوهام چن لحظه سرم همونجوری موند هیچ صدایی جز صدای موج نمی یومد که یعدفه صدای گیتار قشنگی رو شنیدم ....
*********************
اینم قسمت سوم دوستای خوبم
مرسی که همراهیم میکنید واقعا دلگرمی میگیرم
امیدوارم تا حالا خوشتون اومده باشه
اگه میخوایید ادامه رمان رو بزارم
کامنت بدید
afson
۱۴.۵k
۲۸ مرداد ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۳۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.