قسمت 7 فصل شصت
قسمت 7 فصل شصت
آخ آخ چه حالی میده عمه خانوم و عمو متین نیستن!!واسه خودم دارم حال میکنم!!
امروز دیگه قراره رقصو یاد بگیرم و خلــ ـــاص!!یه ماه دیگه آقا بزرگ میاد!!خعلی هیجان دارم!
یه زنگی بزنم به آرسین ببینم اون چه برخوردی بود که دیشب داشت!پسره ی سه نقطه!!!
بـــ ـــوق…بـــ ـــوق…بـــ ــــوق…
آرسین:هــ ـــا؟
من:کوفت!
آرسین:آتا به مرگ خودت دیشب تا سه بیدار بودم!بزار بخوابم!!
من:به مرگ خودت نکبت!
آرسین:قطع کن بزار بخوابم!!
با صدای بلندی گفتم:آرسیـــ ــــن اون چه برخوردی بود که دیشب داشتی؟؟اصن این چند وقته چت شده؟؟دوشخصیتی شدی؟؟یه روز میخندی و شادی یه روز اخم میکنی و مغروری!دیشب جلوی سپنتا ضایه شدم ناجووور!!اینم تلافی بود؟آره؟
پرید وسط حرف زدنم و با لحنی که متعجب بود گفت:چی میگی تو؟؟
با حرص گفتم:دیشبو یادت نیست؟؟
آرسین:نه!!
دیشبو کامل و دقیق بدون جا انداختن نقطه ای براش تعریف کردم و آخر با عصبانیت گفتم:پسره ی شفتالو!
آرسین با تته پته گفت:آتاناز…اِم…باید یه چیزی رو بهت بگـ…
صدای عمه حمیرا مانع از این شد تا حرفشو بزنه!
عمه حمیرا:پسرم پدرت کارت داره!
آرسین:چشم!همین الان میام!
ادامه داد:بعدا میگم بهت!فعلا بای!!
من:پووووف…خدافس!
اهـه!یادم رفت بگم امروز آموزش داریم!!خدا کنه یادش نره!!
بد جور هوس ورزش کردم!!بریم سالن یکم بدنو تکون بدیم!!
بعد از پوشیدن لباسای ورزشیم از اتاقم زدم بیرون تا برم سالن ورزش!!
داشتم از پله ها پایین میومدم که زهره خانوم خودشو با دو رسوند بهم!!
زهره خانوم:خانوم عمتون زنگ زدن و گفتن هفته ی دیگه برمیگردن!!
سرمو تکون دادم و با لبخند اشرافی گفتم:متوجه شدم!!
اینو گفتم و رفتم سمت سالن ورزش که زیر زمین خونه بود!ولی بزرگ بودا!سالن به معنای واقعی کلمه!
تقریبا یک ساعت و نیم با دستگاه ها کار کردم و شر شر عرق ریختم!!
بلافاصله خودمو به حموم تو اتاقم رسوندم و…
فیـــ ـــــش…!
آخیش!!چه حالی میده بعد از ورزش دوش بگیری!اصن جیگر آدم حال میاد!!
حولمو پوشیدم و پریدم رو تخت!باید سپنتا رو با برو بچ فامیل آشنا کنم!هر چند به طرز مضخرفی با آرسین آشنا شد!!
"پاشو موهاتو خشک کن!نمیخوای که دوباره مریض بشی؟"
قربون وجدان زیبای خفته ی خودم!!گل گفتی!!
یه تیشرت بادمجونی و یه شلوارک برمودای مشکی پوشیدم و نشستم پشت میز آرایشم!
سشوار رو برداشتم و شروع کردم به خشک کردن موهای صاف و لختم!!
اییییی…باید برم این خرمنو کوتاه کنم!!هر دفعه خواستم برم سپیده و دلسا و امیر منصرفم کردن!!
هی میگن موهات خوشگله و فلان و بهمان!!بابا من بیچاره عذاب میکشم خو!!اصن میرم پسرونه کوتاش میکنم!!آره!!این جوری خوبه!!
"فکر عمه خانومو کردی؟!"
راس میگیا!تا شونه هام کوتاش میکنم!
"خاک تو سرت!موهای به این قشنگی"
برو بابا!
******
تا ساعت شیش یه جوری خودمو سرگرم کردم تا آرسین بیاد!
دقیق سر ساعت شیش صدای در اتاقم بلند شد!
من:بیا تو آرسین!
با قدمای محکم وارد شد!
اوپـــ ـــــس!!اینکه ظهر حالش خوب بود!
مثه خودش اخم کردم و گفتم:ظهر که با هم حرف زدیم حالت خوب بود!!جمع کن این اخماتو!!
آرسین:سلام یادت رفت!
من:علیک!آرسین دارم باور میکنم دو شخصیتی هستی!یه روز شاد و شنگول یه روز اخمو و خشن!!
بدون اینکه تغییری توی صورت به وجود بیاد گفت:فقط رقصت مونده؟!
با کلافگی گفتم:آره آره آره!
اومد نزدیکم و شروع کرد به توضیح دادن:وقتی بهت درخواست رقص میدن با کمی مکث دستتو توی دست طرفت میزاری و میری وسط!دست راستتو توی دست چپ همپای رقصت میزاری!
همین کارو کردم!
دستشو روی کمرم گذاشت و گفت:دست چپتو بزار رو شونم!طوری که هم روی بازوم باشه هم روی شونم!
کاری رو که گفت انجام دادم!اووووف مامانمینا!!چه بازو هایی!!جوووون!!
این روز ها همه با باشگاه رفتن هیکل خود را گنده میکنند!شما چه طور؟!
خخخخخ!!
آرسین:قدماتو با من هماهنگ من!
در حالی که حرکت میکردیم توضیح هم میداد!
خودمو از حصار دستاش بیرون کشیدم و گفتم:اِهــ ــــه!!بدون آهنگ که نمیشه رقصید!!
با اخم گفت:برو آهنگ بزار!!
نیشم شل شد و گفتم:شرمنده!!آهنگای من همه قر داره!!به درد این رقصای آروم نمیخوره جونه داداش!!
پوفی کرد و گوشیشو درآورد!!
عه این کی گوشیشو عوض کرد؟؟!!
من:آرسین کی گوشیتو عوض کردی؟؟مگه زد وان نبود قبلا؟؟!!
سرد جواب داد:عوضش کردم!
من:هعی هعی!ملت هر ماه گوشیشون رو عوض میکنن اونوقت من بیچاره دو ساله این هوآوی بیریخت رو دارم!!چه روزگار غریبی است!!
چشماش می خندید ولی صورتش چیزی نشون نمیداد!اخم داشت ولی چشماش لبخند میزد!
خو عین آدم بخند دیگه!!اسکل!!
یه آهنگ آروم گذاشت و دوباره به همون حالت برگشتیم!حرف میزد و توضیح میداد.اشتباهاتمو گوش زد میکرد و چنان با اخم نگام میکرد که بدون مسخره بازی و لودگی حرفاشو دونه دونه به ذهنم میسپردم!
حدودا دوازده بار رقصیدیم!اصن نمیتونستم ب
آخ آخ چه حالی میده عمه خانوم و عمو متین نیستن!!واسه خودم دارم حال میکنم!!
امروز دیگه قراره رقصو یاد بگیرم و خلــ ـــاص!!یه ماه دیگه آقا بزرگ میاد!!خعلی هیجان دارم!
یه زنگی بزنم به آرسین ببینم اون چه برخوردی بود که دیشب داشت!پسره ی سه نقطه!!!
بـــ ـــوق…بـــ ـــوق…بـــ ــــوق…
آرسین:هــ ـــا؟
من:کوفت!
آرسین:آتا به مرگ خودت دیشب تا سه بیدار بودم!بزار بخوابم!!
من:به مرگ خودت نکبت!
آرسین:قطع کن بزار بخوابم!!
با صدای بلندی گفتم:آرسیـــ ــــن اون چه برخوردی بود که دیشب داشتی؟؟اصن این چند وقته چت شده؟؟دوشخصیتی شدی؟؟یه روز میخندی و شادی یه روز اخم میکنی و مغروری!دیشب جلوی سپنتا ضایه شدم ناجووور!!اینم تلافی بود؟آره؟
پرید وسط حرف زدنم و با لحنی که متعجب بود گفت:چی میگی تو؟؟
با حرص گفتم:دیشبو یادت نیست؟؟
آرسین:نه!!
دیشبو کامل و دقیق بدون جا انداختن نقطه ای براش تعریف کردم و آخر با عصبانیت گفتم:پسره ی شفتالو!
آرسین با تته پته گفت:آتاناز…اِم…باید یه چیزی رو بهت بگـ…
صدای عمه حمیرا مانع از این شد تا حرفشو بزنه!
عمه حمیرا:پسرم پدرت کارت داره!
آرسین:چشم!همین الان میام!
ادامه داد:بعدا میگم بهت!فعلا بای!!
من:پووووف…خدافس!
اهـه!یادم رفت بگم امروز آموزش داریم!!خدا کنه یادش نره!!
بد جور هوس ورزش کردم!!بریم سالن یکم بدنو تکون بدیم!!
بعد از پوشیدن لباسای ورزشیم از اتاقم زدم بیرون تا برم سالن ورزش!!
داشتم از پله ها پایین میومدم که زهره خانوم خودشو با دو رسوند بهم!!
زهره خانوم:خانوم عمتون زنگ زدن و گفتن هفته ی دیگه برمیگردن!!
سرمو تکون دادم و با لبخند اشرافی گفتم:متوجه شدم!!
اینو گفتم و رفتم سمت سالن ورزش که زیر زمین خونه بود!ولی بزرگ بودا!سالن به معنای واقعی کلمه!
تقریبا یک ساعت و نیم با دستگاه ها کار کردم و شر شر عرق ریختم!!
بلافاصله خودمو به حموم تو اتاقم رسوندم و…
فیـــ ـــــش…!
آخیش!!چه حالی میده بعد از ورزش دوش بگیری!اصن جیگر آدم حال میاد!!
حولمو پوشیدم و پریدم رو تخت!باید سپنتا رو با برو بچ فامیل آشنا کنم!هر چند به طرز مضخرفی با آرسین آشنا شد!!
"پاشو موهاتو خشک کن!نمیخوای که دوباره مریض بشی؟"
قربون وجدان زیبای خفته ی خودم!!گل گفتی!!
یه تیشرت بادمجونی و یه شلوارک برمودای مشکی پوشیدم و نشستم پشت میز آرایشم!
سشوار رو برداشتم و شروع کردم به خشک کردن موهای صاف و لختم!!
اییییی…باید برم این خرمنو کوتاه کنم!!هر دفعه خواستم برم سپیده و دلسا و امیر منصرفم کردن!!
هی میگن موهات خوشگله و فلان و بهمان!!بابا من بیچاره عذاب میکشم خو!!اصن میرم پسرونه کوتاش میکنم!!آره!!این جوری خوبه!!
"فکر عمه خانومو کردی؟!"
راس میگیا!تا شونه هام کوتاش میکنم!
"خاک تو سرت!موهای به این قشنگی"
برو بابا!
******
تا ساعت شیش یه جوری خودمو سرگرم کردم تا آرسین بیاد!
دقیق سر ساعت شیش صدای در اتاقم بلند شد!
من:بیا تو آرسین!
با قدمای محکم وارد شد!
اوپـــ ـــــس!!اینکه ظهر حالش خوب بود!
مثه خودش اخم کردم و گفتم:ظهر که با هم حرف زدیم حالت خوب بود!!جمع کن این اخماتو!!
آرسین:سلام یادت رفت!
من:علیک!آرسین دارم باور میکنم دو شخصیتی هستی!یه روز شاد و شنگول یه روز اخمو و خشن!!
بدون اینکه تغییری توی صورت به وجود بیاد گفت:فقط رقصت مونده؟!
با کلافگی گفتم:آره آره آره!
اومد نزدیکم و شروع کرد به توضیح دادن:وقتی بهت درخواست رقص میدن با کمی مکث دستتو توی دست طرفت میزاری و میری وسط!دست راستتو توی دست چپ همپای رقصت میزاری!
همین کارو کردم!
دستشو روی کمرم گذاشت و گفت:دست چپتو بزار رو شونم!طوری که هم روی بازوم باشه هم روی شونم!
کاری رو که گفت انجام دادم!اووووف مامانمینا!!چه بازو هایی!!جوووون!!
این روز ها همه با باشگاه رفتن هیکل خود را گنده میکنند!شما چه طور؟!
خخخخخ!!
آرسین:قدماتو با من هماهنگ من!
در حالی که حرکت میکردیم توضیح هم میداد!
خودمو از حصار دستاش بیرون کشیدم و گفتم:اِهــ ــــه!!بدون آهنگ که نمیشه رقصید!!
با اخم گفت:برو آهنگ بزار!!
نیشم شل شد و گفتم:شرمنده!!آهنگای من همه قر داره!!به درد این رقصای آروم نمیخوره جونه داداش!!
پوفی کرد و گوشیشو درآورد!!
عه این کی گوشیشو عوض کرد؟؟!!
من:آرسین کی گوشیتو عوض کردی؟؟مگه زد وان نبود قبلا؟؟!!
سرد جواب داد:عوضش کردم!
من:هعی هعی!ملت هر ماه گوشیشون رو عوض میکنن اونوقت من بیچاره دو ساله این هوآوی بیریخت رو دارم!!چه روزگار غریبی است!!
چشماش می خندید ولی صورتش چیزی نشون نمیداد!اخم داشت ولی چشماش لبخند میزد!
خو عین آدم بخند دیگه!!اسکل!!
یه آهنگ آروم گذاشت و دوباره به همون حالت برگشتیم!حرف میزد و توضیح میداد.اشتباهاتمو گوش زد میکرد و چنان با اخم نگام میکرد که بدون مسخره بازی و لودگی حرفاشو دونه دونه به ذهنم میسپردم!
حدودا دوازده بار رقصیدیم!اصن نمیتونستم ب
۱۶۷.۷k
۲۰ شهریور ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.