دیروز با بابام حرفم شد....ناراحت شدم اومدم تو اتاقم...
دیروز با بابام حرفم شد....ناراحت شدم اومدم تو اتاقم...
گفتم یکم پیانو بزنم حالم بهتر شه....
یاد م افتاد پیانو ندارم...(۰)_(۰)
گفتم عب نعره گیتار میزنن بهتر شم..
دیدم بدبختی گیتارم ندارم:
گفتم عی بابا خب ویولون سنتور یکی از اینا رو بزنم بهتر شم...
دیدم اینا رو هم ندارم +_+
هیچی دیه گفتم باید خودکشی کنم از شر این زندگی نکبتی راحت شم....
رفتم حموم رگمو بزنم...
دیدم نه تیغ داریم نه وان...عه این لگن قرمز بزرگا داریم توش جا نمیشم...
هیچی عاقا....خلاصه به این نتیجه رسیدم نون و شامپو بخورم بلکه بمییییییییییرم از دست این زندگی راحت شم....
ولی یادم افتاد به چل و پنج تومن یارانم....امید زندگی گرفتم...
خدا خیرشون بده یک جوون رو از مرگنجات دادن(۰)_(۰)
گفتم یکم پیانو بزنم حالم بهتر شه....
یاد م افتاد پیانو ندارم...(۰)_(۰)
گفتم عب نعره گیتار میزنن بهتر شم..
دیدم بدبختی گیتارم ندارم:
گفتم عی بابا خب ویولون سنتور یکی از اینا رو بزنم بهتر شم...
دیدم اینا رو هم ندارم +_+
هیچی دیه گفتم باید خودکشی کنم از شر این زندگی نکبتی راحت شم....
رفتم حموم رگمو بزنم...
دیدم نه تیغ داریم نه وان...عه این لگن قرمز بزرگا داریم توش جا نمیشم...
هیچی عاقا....خلاصه به این نتیجه رسیدم نون و شامپو بخورم بلکه بمییییییییییرم از دست این زندگی راحت شم....
ولی یادم افتاد به چل و پنج تومن یارانم....امید زندگی گرفتم...
خدا خیرشون بده یک جوون رو از مرگنجات دادن(۰)_(۰)
۵.۹k
۲۱ شهریور ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.