@tanin
@tanin
من کنارِ غزلی تازه تو را بوسیدم
چای را از لب و قندان تو من نوشیدم
شعر از زاویه ی چشم تو زیبا می شد
شعر را از رگِ چشمانِ تو من دزدیدم
راهِ پیراهن تو نقطه ی جوشِ این شعر
آه از گرمیِ تب های تو من جوشیدم
صبح با خنده ی تو شکلِ غزل میگیرد
باز تا شب، غزلِ قافیه ی خورشیدم
حاصلِ جمعِ من و تو غزل و ریحان شد
عطرِ فردوسِ برین را ز تو من بوییدم
نانِ چشمت وسط سفره ی ما می خندد
تو در این بیت نشستی ،که پر از امّیدم
جامه ی واژه ی من عکسِ تو در آیِنه بود
بینِ مجموعه ی ابیات ،تو را پوشیدم
آخرِ هر غزلم یادِ سحر می افتی
آخرِ این غزلم یادِ تو را بوسیدم.....
من کنارِ غزلی تازه تو را بوسیدم
چای را از لب و قندان تو من نوشیدم
شعر از زاویه ی چشم تو زیبا می شد
شعر را از رگِ چشمانِ تو من دزدیدم
راهِ پیراهن تو نقطه ی جوشِ این شعر
آه از گرمیِ تب های تو من جوشیدم
صبح با خنده ی تو شکلِ غزل میگیرد
باز تا شب، غزلِ قافیه ی خورشیدم
حاصلِ جمعِ من و تو غزل و ریحان شد
عطرِ فردوسِ برین را ز تو من بوییدم
نانِ چشمت وسط سفره ی ما می خندد
تو در این بیت نشستی ،که پر از امّیدم
جامه ی واژه ی من عکسِ تو در آیِنه بود
بینِ مجموعه ی ابیات ،تو را پوشیدم
آخرِ هر غزلم یادِ سحر می افتی
آخرِ این غزلم یادِ تو را بوسیدم.....
۱.۳k
۲۴ شهریور ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.