دلتنگ مثل لحظه ی دیدار می روم
دلتنگ مثل لحظه ی دیدار می روم
بیزارم از زمانه و بیزار می روم
پر می کنم ز خاطره ات کوله بار را
حالا که از کنار تو انگار می روم
در خاطرم نشسته ای و خوش نشسته ای
اما من از خیالِ تو هر بار می روم
بستی تمامِ پنجره ها را یکی یکی
باشد مرا به حادثه بسپار می روم
باشد مرا رها کن و انکار کن مرا
انکار کن مرا که به انکار می روم
“در کوی ما شکسته دلی می خرند و بس”
پس با دلِ شکسته به بازار می روم
تقدیم می کنم به تو این شعرِ تازه را
آن را به یادگار نگهدار، می روم
بیزارم از زمانه و بیزار می روم
پر می کنم ز خاطره ات کوله بار را
حالا که از کنار تو انگار می روم
در خاطرم نشسته ای و خوش نشسته ای
اما من از خیالِ تو هر بار می روم
بستی تمامِ پنجره ها را یکی یکی
باشد مرا به حادثه بسپار می روم
باشد مرا رها کن و انکار کن مرا
انکار کن مرا که به انکار می روم
“در کوی ما شکسته دلی می خرند و بس”
پس با دلِ شکسته به بازار می روم
تقدیم می کنم به تو این شعرِ تازه را
آن را به یادگار نگهدار، می روم
۲.۵k
۰۷ مهر ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.