آقا کبود خیره شده بود به عکس بی بی گل وزیر لب با خودش ی چ
آقا کبود خیره شده بود به عکس بی بی گل وزیر لب با خودش ی چیزی میگفت..
گفتم چیه باز فیلت یاد هندوستان کرده ،داری با عکس بی بی صحبت میکنی..
گفت خیلی دلم براش تنگ شده.
مخصوصا توی این غروب پاییز..
دلم برای خودش،برای مهربونی هاش و بخصوص برای شیطنت هایش تنگ شده..
گفتم با با کبوداز حق نگذریم، تو هم کم شیطون نبودی ..
گفت؛تو شیطنت های خانوم گل را ندیدی ،
وادامه داد ؛
من قبل از آشنایی با خانوم گل خیلی آدم مبادی آداب ،سنگین وساکتی بودم..
یادم میاد اولین بار که هنوز درست وحسابی باهم آشنا نشده بودیم، واخلاقش دستم نیومده بود،رفته بودیم میدان تره بار برای آقا جونش میوه بخریم،توی اون جمعیت وبین اون همه کارگر وفروشنده بی هوا پرید و منو بوسید..
خشکم زد چون هنوز باشیطنت هاش آشنا نشده بودم اخلاقش دستم نیومده بود ،
چقدر اون روز خجالت کشیدم وسرتا پا خیس عرق شدم..
ی روز هم که رفته بودیم امامزاده داودزیارت جلو مردم میخواست ببوستم که فرار کردم ،آقا تا مدت ها این براش شده بود سوژه خندیدن..
بعد ها یواش یواش اخلاق وشیطنت هاش، یکی یکی برام عادی شد..
آقا جونش میگفت خانوم گل تا دلت بخواد تخس و سرتق شریف داره،
اصلا انگار نه انگار دختره مثل پسر بچه های شیطون میمونه کودک درونش بیش از حد فعاله.
مثلا هروقت ساندویچ میخریدیم،
با اینکه از نوشابه خوشش نمیومد ولی میگفت برای من نوشابه مشکی بگیر خلاصه منم ساده بودم وبراش میگرفتم واونم هر بار وقتی من حواسم نبود کل نوشابه را میریخت روی سرولباس های من هردفعه هم باخودم میگفتم دفعه دیگه نوشابه نمیگیرم ولی نمیودنم یادم میرفت ویااینکه خودم هم خوشم میومد، ودوباره می گرفتم..
هروقت پیراشکی میگرفتیم
،که دیگه نگو تمام سرو صورتم پر میشد از شکر های پیراشکی..
نشد،ی روز لبو بخریم و تمام هیکلم از لبو قرمز نشه..
ادامه دادخانوم گل می گفت همه که نباید خانوم باشن ،ینی دنیا دخمل شیطون نمیخواد؟!
وگفت؛ تمام روزهای با بی بی گل بودنم خاطره شد اونم خاطراتی که هیچ وقت فراموش نخواهدکرد..
از وقتی رفته، هروقت از کنار لبوفروشی رد میشم حس میکنم کنارمه ،صداشو میشنوم که میگه بخر قول میدم به سرو کلت نمالم. مگر میشه
لبو ببینم،
قرمه سبزی بخورم،
پیراشکی بخرم،
نوشابه ببینم،
انار ونمایشگاه انارباشه،
میدان تره بار باشم،
زیارتگاه برم،
ویابه بدرقه مسافری به فرودگاه بروم و یاد خانوم گل نیفتم..
میشه؟..
بعضی وقت ها عجیب دلم هوای شیطنت هاشو میکنه....
(ر__ش__ی__ک)
گفتم چیه باز فیلت یاد هندوستان کرده ،داری با عکس بی بی صحبت میکنی..
گفت خیلی دلم براش تنگ شده.
مخصوصا توی این غروب پاییز..
دلم برای خودش،برای مهربونی هاش و بخصوص برای شیطنت هایش تنگ شده..
گفتم با با کبوداز حق نگذریم، تو هم کم شیطون نبودی ..
گفت؛تو شیطنت های خانوم گل را ندیدی ،
وادامه داد ؛
من قبل از آشنایی با خانوم گل خیلی آدم مبادی آداب ،سنگین وساکتی بودم..
یادم میاد اولین بار که هنوز درست وحسابی باهم آشنا نشده بودیم، واخلاقش دستم نیومده بود،رفته بودیم میدان تره بار برای آقا جونش میوه بخریم،توی اون جمعیت وبین اون همه کارگر وفروشنده بی هوا پرید و منو بوسید..
خشکم زد چون هنوز باشیطنت هاش آشنا نشده بودم اخلاقش دستم نیومده بود ،
چقدر اون روز خجالت کشیدم وسرتا پا خیس عرق شدم..
ی روز هم که رفته بودیم امامزاده داودزیارت جلو مردم میخواست ببوستم که فرار کردم ،آقا تا مدت ها این براش شده بود سوژه خندیدن..
بعد ها یواش یواش اخلاق وشیطنت هاش، یکی یکی برام عادی شد..
آقا جونش میگفت خانوم گل تا دلت بخواد تخس و سرتق شریف داره،
اصلا انگار نه انگار دختره مثل پسر بچه های شیطون میمونه کودک درونش بیش از حد فعاله.
مثلا هروقت ساندویچ میخریدیم،
با اینکه از نوشابه خوشش نمیومد ولی میگفت برای من نوشابه مشکی بگیر خلاصه منم ساده بودم وبراش میگرفتم واونم هر بار وقتی من حواسم نبود کل نوشابه را میریخت روی سرولباس های من هردفعه هم باخودم میگفتم دفعه دیگه نوشابه نمیگیرم ولی نمیودنم یادم میرفت ویااینکه خودم هم خوشم میومد، ودوباره می گرفتم..
هروقت پیراشکی میگرفتیم
،که دیگه نگو تمام سرو صورتم پر میشد از شکر های پیراشکی..
نشد،ی روز لبو بخریم و تمام هیکلم از لبو قرمز نشه..
ادامه دادخانوم گل می گفت همه که نباید خانوم باشن ،ینی دنیا دخمل شیطون نمیخواد؟!
وگفت؛ تمام روزهای با بی بی گل بودنم خاطره شد اونم خاطراتی که هیچ وقت فراموش نخواهدکرد..
از وقتی رفته، هروقت از کنار لبوفروشی رد میشم حس میکنم کنارمه ،صداشو میشنوم که میگه بخر قول میدم به سرو کلت نمالم. مگر میشه
لبو ببینم،
قرمه سبزی بخورم،
پیراشکی بخرم،
نوشابه ببینم،
انار ونمایشگاه انارباشه،
میدان تره بار باشم،
زیارتگاه برم،
ویابه بدرقه مسافری به فرودگاه بروم و یاد خانوم گل نیفتم..
میشه؟..
بعضی وقت ها عجیب دلم هوای شیطنت هاشو میکنه....
(ر__ش__ی__ک)
۵.۸k
۱۲ مهر ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.