ندارمت ،
ندارمت ،
بماند ...
نیستی ،
بماند ...
دلم برایت پر پر می زند و دستم به جایی بند نیست ،
بماند ....
دلتنگی ام کلمه نمی شود ،
بماند ...
دستهای تو اشکهایم را پاک نمی کند ،
بماند ...
شانه ی تو تکیه گاهم نیست
و هر روز دارم از بلندترین بلندی زمین سقوط می کنم ،
بماند ...
همین روزهاست
غمی ک تمام قد مرا در آغوش گرفته
با خودش ببرد ...
تقلا نمی کنم !
بماند ....
فقط
وقتی میدانی دوستت دارم
به چشم هایم بخند...
من حس میکنم
از همین راه دور !
همین روزهاست
گنجشکی شوم
سراسیمه ،
روی تمام شاخه های مسیر عبورت...
...
من ،
شعر تلخی بودم
ک به هیچ زبانی
ترجمه نشد ....
چقدر محالم !
کاش
لااقل
توی خیال تو
ممکن بودم !
کاش،
بماند ...
بماند ...
نیستی ،
بماند ...
دلم برایت پر پر می زند و دستم به جایی بند نیست ،
بماند ....
دلتنگی ام کلمه نمی شود ،
بماند ...
دستهای تو اشکهایم را پاک نمی کند ،
بماند ...
شانه ی تو تکیه گاهم نیست
و هر روز دارم از بلندترین بلندی زمین سقوط می کنم ،
بماند ...
همین روزهاست
غمی ک تمام قد مرا در آغوش گرفته
با خودش ببرد ...
تقلا نمی کنم !
بماند ....
فقط
وقتی میدانی دوستت دارم
به چشم هایم بخند...
من حس میکنم
از همین راه دور !
همین روزهاست
گنجشکی شوم
سراسیمه ،
روی تمام شاخه های مسیر عبورت...
...
من ،
شعر تلخی بودم
ک به هیچ زبانی
ترجمه نشد ....
چقدر محالم !
کاش
لااقل
توی خیال تو
ممکن بودم !
کاش،
بماند ...
۴.۱k
۲۲ مهر ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.