به جز غم تو که با جان من همآغوشست
به جز غم تو که با جان من همآغوشست
مرا صدای تو هر صبح و شام در گوشست
چراغ خانه ی چشم منی نمی دانی
که بی تو چشم من و صحن خانه خاموشست
قسم به زلف سیاهت چنان پریشانم
که هر چه غیر تو از خاطرم فراموشست
ز چشمم ای گل مهتاب خفته در پس ابر
چو ماه رفتی و شبهای من سیه پوشست
هزار شکر که گر غایبی ز دیده ی ما
غم فراق تو با اشک من همآغوشست
پرنده یی که غزلخوان باغ بود پرید
کنون ز داغ غمش باغ سینه گلجوشست
#عاشقانه ...
مرا صدای تو هر صبح و شام در گوشست
چراغ خانه ی چشم منی نمی دانی
که بی تو چشم من و صحن خانه خاموشست
قسم به زلف سیاهت چنان پریشانم
که هر چه غیر تو از خاطرم فراموشست
ز چشمم ای گل مهتاب خفته در پس ابر
چو ماه رفتی و شبهای من سیه پوشست
هزار شکر که گر غایبی ز دیده ی ما
غم فراق تو با اشک من همآغوشست
پرنده یی که غزلخوان باغ بود پرید
کنون ز داغ غمش باغ سینه گلجوشست
#عاشقانه ...
۳.۹k
۲۹ مهر ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.