در غریبی سوختم ، هیچکس ز من یادی نکرد
در غریبی سوختم ، هیچکس ز من یادی نکرد
در میان ناله های پر زدرد ، اشک هم مرا یاری نکرد
همچنان سوختم ، چون پروانه ای در پای شمع
اشکهای شمع هم ، دردی ز من درمان نکرد
چشمان سرخ شده ، از غایت درد درون
وای افسوس که چه گویم ، اشک هم مرا یاری نکرد
سوختم ، آتش به جانم می نشیند از غم بی همدلی
من چه گویم با همه سوز دلم ، اشک هم مرا یاری نکرد
آنچنان غم ریشه کرد ، در جان و در روح و تنم
ای دل تنها ببین ، هیچکس ز من یادی نکرد
در میان ناله های پر زدرد ، اشک هم مرا یاری نکرد
همچنان سوختم ، چون پروانه ای در پای شمع
اشکهای شمع هم ، دردی ز من درمان نکرد
چشمان سرخ شده ، از غایت درد درون
وای افسوس که چه گویم ، اشک هم مرا یاری نکرد
سوختم ، آتش به جانم می نشیند از غم بی همدلی
من چه گویم با همه سوز دلم ، اشک هم مرا یاری نکرد
آنچنان غم ریشه کرد ، در جان و در روح و تنم
ای دل تنها ببین ، هیچکس ز من یادی نکرد
۳.۶k
۰۳ آبان ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.