روز ها میگذرند و من هنوز همان مترسک تنهای باغ کشاورزم.
روز ها میگذرند و من هنوز همان مترسک تنهای باغ کشاورزم.
تنها...
با قلبی کاغذی و احساسی مبهم، من این قلب کاغذی را دوست دارم..
در کوچه پس کوچه های این شهر..
آدمها دیگر رنگ بوی گذشته را ندارند..
حرف هایشان دیگر محتوایی ندارد و عشق..!
چیزی جز توهم نیست...
راضیم،به حضور تنهایی در کنار خودم.. تا حضورِ مردی پوشالی،.که ترس را در وجودم نقاشی میکند.
و عشقی که خاطراتش را کوچه و خیابان بهتر به یاد دارند..
من..این تنهایی و قلب تو خالی را ترجیح میدهم.!
به رنگ و بوی عشق های لحظه ای
و خنده های مصنوعی, پشتِ دل های ترک خورده..
حال..این منم و قلبی تنها در میان انبوهی از قلب های دونفره.. Eiliya
تنها...
با قلبی کاغذی و احساسی مبهم، من این قلب کاغذی را دوست دارم..
در کوچه پس کوچه های این شهر..
آدمها دیگر رنگ بوی گذشته را ندارند..
حرف هایشان دیگر محتوایی ندارد و عشق..!
چیزی جز توهم نیست...
راضیم،به حضور تنهایی در کنار خودم.. تا حضورِ مردی پوشالی،.که ترس را در وجودم نقاشی میکند.
و عشقی که خاطراتش را کوچه و خیابان بهتر به یاد دارند..
من..این تنهایی و قلب تو خالی را ترجیح میدهم.!
به رنگ و بوی عشق های لحظه ای
و خنده های مصنوعی, پشتِ دل های ترک خورده..
حال..این منم و قلبی تنها در میان انبوهی از قلب های دونفره.. Eiliya
۴.۰k
۰۶ آبان ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.