"2" هفته ی اول کلاسا تقو لق بود، هوام سرد بود.
"2" هفته ی اول کلاسا تقو لق بود، هوام سرد بود.
بچه ها قرار گذاشتن همگی نیان تا کلاسی برگزار نشه.
اما میدونین ک یسریا اون وسط همیشه پارازیتن.
خلاصه 1ی خبر داد ک باید بریم منم رفتم.
دخترا همه اومدن بیچاره پسرا غیبت خوردن!!
فرداش همون پسر پروعه ک زل زده بود بهم تا رسید با دلخوری شورو کرد ک مگه قرار نشد نیاییم؟
گفتم چرا ب من میگی؟ ب من گفتن بیا منم اومدم.
گفت ولی تو باید ب من میگفتی!!
آقا منو میگی؟! شاکی شدم گفتم ب منچه؟ چیکارتم ک بت بگم؟
یه نگاهو یه پوزخند تحویلم داد و این شد شوروعه بدم اومدن ازش....
ادامه دارد...
#عاشقانه_های_مژگان
بچه ها قرار گذاشتن همگی نیان تا کلاسی برگزار نشه.
اما میدونین ک یسریا اون وسط همیشه پارازیتن.
خلاصه 1ی خبر داد ک باید بریم منم رفتم.
دخترا همه اومدن بیچاره پسرا غیبت خوردن!!
فرداش همون پسر پروعه ک زل زده بود بهم تا رسید با دلخوری شورو کرد ک مگه قرار نشد نیاییم؟
گفتم چرا ب من میگی؟ ب من گفتن بیا منم اومدم.
گفت ولی تو باید ب من میگفتی!!
آقا منو میگی؟! شاکی شدم گفتم ب منچه؟ چیکارتم ک بت بگم؟
یه نگاهو یه پوزخند تحویلم داد و این شد شوروعه بدم اومدن ازش....
ادامه دارد...
#عاشقانه_های_مژگان
۵۶.۷k
۱۹ آذر ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۱.۳k)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.