یه جوونى از یه بزرگی پرسید :
یه جوونى از یه بزرگی پرسید :
اگه دنیا فانیه، چرا همه دنبالش میدوون ؟
چرا وقتی مالشون تو این دنیا جا مىمونه، همه دنبالشن ؟
چرا آدم به خاطر پول، حتى دوستشو دشمن مىبینه ؟
آن بزرگوار از جیبش یه بسته کبریت درآورد و 3تاش رو برداشت، بعد 2تاشو گذاشت توى قوطی کبریت، و اون یکی رو از وسط نصف کرد، با اون نوک تیز چوب کبریت لای دندوناشو تمیز کرد و فرمود:
. . .
. . .
. . .
من چه میدونم ؟ ! ! !
اگه دنیا فانیه، چرا همه دنبالش میدوون ؟
چرا وقتی مالشون تو این دنیا جا مىمونه، همه دنبالشن ؟
چرا آدم به خاطر پول، حتى دوستشو دشمن مىبینه ؟
آن بزرگوار از جیبش یه بسته کبریت درآورد و 3تاش رو برداشت، بعد 2تاشو گذاشت توى قوطی کبریت، و اون یکی رو از وسط نصف کرد، با اون نوک تیز چوب کبریت لای دندوناشو تمیز کرد و فرمود:
. . .
. . .
. . .
من چه میدونم ؟ ! ! !
۱.۸k
۰۵ خرداد ۱۳۹۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.