"6" یه ماه از دانشگا میگذشت ک وقت ناهار تو سلف اومد بم گف
"6" یه ماه از دانشگا میگذشت ک وقت ناهار تو سلف اومد بم گف بیا پارک بغل یونی کاره واجب دارم،منم رفتم. یادمه اونروز حرفامون 2ساعت طول کشید.
وسطه کلاسه بعده ناهار رسیدم.
اصن نفهمیدم کلاس چطوری تموم شد...
بهم گف دوست دارمو ب مامانمم گفتم عاشق یه دختره شدم باید بری خاستگاری!!!
ما فقط 18 سالمون بود و این واسه من خیلی مسخره بود یه پسره 18ساله تو اولین نگاه عاشق بشه و بعد از 1ماه بخاد ک بیاد خاستگاری!
نمکدون گفت میشه و من گفتم نه. ازون اصرار و از من انکار. من هیچ احساسی نداشتم. اصن فرصتی نبود ک عاشق شم.
آخرم من ول کردم اومدم اما از نمکدون خبری نشد...
بازم کلاس داشتیم. 3تا 5 درسه سخته آناتومی با یه استاده زنه فوقولاده مزخرف. سروکله نمکدون پیدا شد. اما دیگه ن گفتو ن خندید. بدون مزه پرونیاش کلاس انگار طولانیتر شده بود. من واقن خاب بودمو غصم گرفته بود چطوری برسم تا خونه.
کلاس تمومید نمکدون اومد جلو بم گف اگ میشه شما چن دیقه بمون کارت دارم. دخترا ی لبخند تحویلم دادنو گفتن دم سرویس منتظریم.
ازم جزوه خاستو من سنگینتر از هر دفه برخورد کردمو برگه هامو دادم بهش برم ک رامو سد کرد مجبور شدم تو چشاش نگا کنم...
مظلوم شده بود. گف چشات وقتی خابه قشنگتره و این چشما مال من میشه حالا ببین...
با سرعت نور خودمو رسوندم ب سرویسو سعی کردم نگاهو حرفاش از یادم بره...
ادامه دارد...
#عاشقانه_های_مژگان
وسطه کلاسه بعده ناهار رسیدم.
اصن نفهمیدم کلاس چطوری تموم شد...
بهم گف دوست دارمو ب مامانمم گفتم عاشق یه دختره شدم باید بری خاستگاری!!!
ما فقط 18 سالمون بود و این واسه من خیلی مسخره بود یه پسره 18ساله تو اولین نگاه عاشق بشه و بعد از 1ماه بخاد ک بیاد خاستگاری!
نمکدون گفت میشه و من گفتم نه. ازون اصرار و از من انکار. من هیچ احساسی نداشتم. اصن فرصتی نبود ک عاشق شم.
آخرم من ول کردم اومدم اما از نمکدون خبری نشد...
بازم کلاس داشتیم. 3تا 5 درسه سخته آناتومی با یه استاده زنه فوقولاده مزخرف. سروکله نمکدون پیدا شد. اما دیگه ن گفتو ن خندید. بدون مزه پرونیاش کلاس انگار طولانیتر شده بود. من واقن خاب بودمو غصم گرفته بود چطوری برسم تا خونه.
کلاس تمومید نمکدون اومد جلو بم گف اگ میشه شما چن دیقه بمون کارت دارم. دخترا ی لبخند تحویلم دادنو گفتن دم سرویس منتظریم.
ازم جزوه خاستو من سنگینتر از هر دفه برخورد کردمو برگه هامو دادم بهش برم ک رامو سد کرد مجبور شدم تو چشاش نگا کنم...
مظلوم شده بود. گف چشات وقتی خابه قشنگتره و این چشما مال من میشه حالا ببین...
با سرعت نور خودمو رسوندم ب سرویسو سعی کردم نگاهو حرفاش از یادم بره...
ادامه دارد...
#عاشقانه_های_مژگان
۷.۲k
۲۲ آذر ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۱۸۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.