خداوندا نه دنیایت را میخواهم نه لذتش را.. زیراکه میدانم ز
خداوندا نه دنیایت را میخواهم نه لذتش را.. زیراکه میدانم زمین، به زمینم میزند و بال هایم را میشکند و شوق پرواز را از من میگیرد .. خداوندا، بوی نم خاک را به امید وصال تو، تحمل خواهم کرد ..و صدای خش خش جانوران زیر خاک را به امید آزادی روحم از بند اسارت این دنیا تحمل میکنم ..خداوندا تنگی قبر، مرا میترساند ولی هربار نور امید در دلم شعله ور میشود و مرا امیدوار میکند که خدایی به این مهربانی قطعا آتش را از بندگانش دور میسازد... خداوندا باور نمیکنم در آخرت آدمی بسوزد زیراکه میدانم کسیکه در قلبش، خدایی چون تو باشد هیچگاه در آتش نمیسوزد.. خداوندا دلم به حال آنانی میسوزد که قلبشان، از نعمته خدایی چون تو بی بهرهست.. خداوندا اگر بخاطره اعمالم درهای بهشت ،به سویم گشوده نشود آنقدر آن در را میکوبم تا خودت درها را به سویم بگشایی .. خداوندا اینقدر به لطفت امیدوارم که حتی میدانم گناهکارترین بندهایت را میبخشی .. خداوندا از شیطان بیم دارم زیراکه میدانم آدمی ممکن الخطاست .. پس در آغوش خودت، بندگانت را حفظ کن ..زیرا آغوش تو ،گرمتر و آرامش بخشتر از آغوش مادرهاست... احوال آقایمان چطورست؟؟ به آقایمان بگو :حلب آزاد گشت اما تو نیامدی .. آخر کی میایی؟؟ اگر قول دهیم در صف سرباز تو باشیم آیا باز هم میایی؟؟ چه کنیم آقایم؟؟ بالی برایمان نمانده که اوج بگیریم ..
۱.۳k
۰۸ دی ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.