حد وسط، بدترین چیز است.
حد وسط، بدترین چیز است.
همیشه، همه جا...
مثلا
خوابم می آید و هیچ کاری را نمیتوانم انجام بدهم،
اما آنقدر بیدار نبوده ام، که خوابم ببرد.
مثلا
آنقدر هستیم که درد بکشیم، اما درد آنقدر نیست، که خلاصمان کند.
ما آنقدر هستیم که درد را حس کنیم، اما برای حس شدن، نه خیلی کم ایم.
همیشه، همه جا...
مثلا
خوابم می آید و هیچ کاری را نمیتوانم انجام بدهم،
اما آنقدر بیدار نبوده ام، که خوابم ببرد.
مثلا
آنقدر هستیم که درد بکشیم، اما درد آنقدر نیست، که خلاصمان کند.
ما آنقدر هستیم که درد را حس کنیم، اما برای حس شدن، نه خیلی کم ایم.
۱.۸k
۱۸ بهمن ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.