ابرها را اختیار کرده ام
ابرها را اختیار کرده ام
تا همواره ببارند
برای حال غریب نگاهی
که هیچ پناهی ندارد
و خویشتن را
در آستان عشق
بینوا می بیند
خیابان ها را
به هم چسبانده ام
تا پای قدم زدنم
هیچ گاه کم نیاورد
و درد قلبم را
در گلویم خفه کرده ام
تا نگون بختی ام را
بی زبان باشد
تا همواره ببارند
برای حال غریب نگاهی
که هیچ پناهی ندارد
و خویشتن را
در آستان عشق
بینوا می بیند
خیابان ها را
به هم چسبانده ام
تا پای قدم زدنم
هیچ گاه کم نیاورد
و درد قلبم را
در گلویم خفه کرده ام
تا نگون بختی ام را
بی زبان باشد
۳۸۰
۲۹ بهمن ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.