****
****
گاهی وقت ها پیش میاد ما رمان رو حدس می زنیم !
حدس زدن رمان یعنی چی ؟
یعنی اینکه سناریو و دیالوگ به قدری ساده و ابتدایی یا به زبون ساده تر کلیشه ای باشه که خواننده بدون اینکه تا آخر بخونه بفهمه چی میشه !
حالا این حدس زدن خوبه یا بد؟
مشخصا افتضاح ... شما به فرض فیلم خشم و هیاهو رو می بینید
برای من جذابه ولی برای پدرم اصلا جذاب نیست چرا؟ چون این داستان و از قبل میدونه
یا به فرض فیلم گاد فادر ، اگه الان نسخه ی دومش رو از یک کارگردان دیگه ببینید همون قدر جذاب؟
قطعا نه ، مثل رمان شب سراب که از نویسنده ی دیگه ، با همون موضوع بامداد خمار بیان شد !
شاید کمی شناخته شده باشه اما قطعا شناختگیشم از همون رمان بامداد خمار هستش
پس می تونیم راحت تر بگیم ، ایده ی نو و سوژه جذاب و جدید یکی از مهم ترین ارکان نویسندگی هستش
به فرض سناریو تکراری ازدواج اجباری
وقتی میبینی یه دختر با یه پسر تو خیابون تصادف میکنه و پس فردا تو شرکت هم رو میبینن تا ته ماجرا رو میخونی؟
یا وقتی یک پسر به نام برادر یا داداش کنار دختر داستان هست ، با توصیفات نویسنده که به ظاهر نامحسوسه میفهمی که مثلث عشقی در راه هستش
دعوا کردن دختر و پسر و که دیگه نگم ، کافیه دو بار اینا کل کل کنن مشخص میشه ته ماجرا چیه ؟
یا حتی از بینی شخص خون اومدن
قشنگ وقتی ببینی از بینی اون شخص حالا یا می خواد دختر یا پسر داستان باشه یا هر کس دیگه ای میفهمی اوه اوه سرطان خون داره !
تمامی این مثال ها یک حرف و با خودشون به همراه دارن
کلیشه ای !
معنای لغوی کلیشه یعنی تکراری ، یعنی چیزی که بار ها شنیدیم ، دیدیم یا حتی خوندیم
به فرض الان واقعا زیبایی افسانه ای تو رمان ها جذاب نیست چون ازش انقدر سوژه خوندیم که از بر هستیمش
مثل فرمول ریاضی که انقدر یک معادله رو نوشتیم به راحتی با دیدن دو تا مجهول میفهمیم جواب چیه؟
خب به قول یکی از دوستان ما هر چی بنویسیم یکی قبل ما نوشته !
راست میگه خب ... این دومین نکته هستش "بازی با قلم"
گاهی وقت ها پیش میاد ما رمان رو حدس می زنیم !
حدس زدن رمان یعنی چی ؟
یعنی اینکه سناریو و دیالوگ به قدری ساده و ابتدایی یا به زبون ساده تر کلیشه ای باشه که خواننده بدون اینکه تا آخر بخونه بفهمه چی میشه !
حالا این حدس زدن خوبه یا بد؟
مشخصا افتضاح ... شما به فرض فیلم خشم و هیاهو رو می بینید
برای من جذابه ولی برای پدرم اصلا جذاب نیست چرا؟ چون این داستان و از قبل میدونه
یا به فرض فیلم گاد فادر ، اگه الان نسخه ی دومش رو از یک کارگردان دیگه ببینید همون قدر جذاب؟
قطعا نه ، مثل رمان شب سراب که از نویسنده ی دیگه ، با همون موضوع بامداد خمار بیان شد !
شاید کمی شناخته شده باشه اما قطعا شناختگیشم از همون رمان بامداد خمار هستش
پس می تونیم راحت تر بگیم ، ایده ی نو و سوژه جذاب و جدید یکی از مهم ترین ارکان نویسندگی هستش
به فرض سناریو تکراری ازدواج اجباری
وقتی میبینی یه دختر با یه پسر تو خیابون تصادف میکنه و پس فردا تو شرکت هم رو میبینن تا ته ماجرا رو میخونی؟
یا وقتی یک پسر به نام برادر یا داداش کنار دختر داستان هست ، با توصیفات نویسنده که به ظاهر نامحسوسه میفهمی که مثلث عشقی در راه هستش
دعوا کردن دختر و پسر و که دیگه نگم ، کافیه دو بار اینا کل کل کنن مشخص میشه ته ماجرا چیه ؟
یا حتی از بینی شخص خون اومدن
قشنگ وقتی ببینی از بینی اون شخص حالا یا می خواد دختر یا پسر داستان باشه یا هر کس دیگه ای میفهمی اوه اوه سرطان خون داره !
تمامی این مثال ها یک حرف و با خودشون به همراه دارن
کلیشه ای !
معنای لغوی کلیشه یعنی تکراری ، یعنی چیزی که بار ها شنیدیم ، دیدیم یا حتی خوندیم
به فرض الان واقعا زیبایی افسانه ای تو رمان ها جذاب نیست چون ازش انقدر سوژه خوندیم که از بر هستیمش
مثل فرمول ریاضی که انقدر یک معادله رو نوشتیم به راحتی با دیدن دو تا مجهول میفهمیم جواب چیه؟
خب به قول یکی از دوستان ما هر چی بنویسیم یکی قبل ما نوشته !
راست میگه خب ... این دومین نکته هستش "بازی با قلم"
۵.۸k
۱۲ اسفند ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.