نابغه شرق
#نابغه_شرق
#سیدجمال_الدین_اسد_ابادی
اول شعبان 1254هجری قمری، در کوچه سیدان دهکده اسداباد همدان ، #عمارت مخروبه ای وجود داشت که در این عمارت سیدان پا به عرصه وجود گذاشت. پدرش کشاوز بود که از کار کردن در مزرعه امرار معاش میکرد . و به هنگام استراحت در مکتب خانه ای که درحیاط داشت ، به #تعلم_و_تربیت کودکان می پرداخت .
#نبوغ
سید دارای دو صفت بارز بود یکی جذابیتی که در قیافه داشت و یکی #نبوغ و#ذکاوتی که حرکات کودکانه اش را موزون می شناخت بازیهای بچه گانه اش را مسافرت #روم و #افغان و #هند و #مصر و #فرنگ تشکیل می داد و گاهی بر اسب چوبی سوار می شد و با چند نفر از دوستانش با دیگران خداحافظی میکرد وبه خیال خود عازم سفر می شد .و این نشانگر اینده ای پر شور و با تلاطم بود که انتظارش را میکشید . این حرکات با معنای کودکانه که گویای روح بلندش بود دوامی پیدا نکرد و خیلی زود در مکتب پدر راه پیدا کرد ، #مکتب خانه های ان روزگار معمولا قران درس میدادند . یکی از روزها باخود اندیشید : راستی قرانی را که انسان بخواند اما معنی ان را نفهمد چه فایده ای دارد ؟ با تعجب سرش را از قران برداشت وبه یک نقطه خیره ماند پدر که معلم اونیز بود ، متوجه این تغییر حالت شد وبه چهره پدر نگاهی انداخت جمال لب به سخن گشود و گفت : پدر می توانید این ایه ( الم نشرح لک صدرک ...) را که به من اموخته اید درست معنی وتفسیر کنید . سید صفدر به اصرار شدید فرزندش ایه را معنی و کمی توضیح میدهد ، اما جمال به این هم قانع نمی شود و باز به بحث می پردازد واز او می خواهد حقیقت ایه را به او بیاموزد ، هرچه پدر به کوتاهی می پردازد او قبول نمی کند و میگوید اگر انچه میخوانم معنایش را به من یاد ندهی دیگر درس نخواهم خواند . سه چهار روزی را با پدر مشغول بحث بود و به همین جهت درس نمیخوانده است . تا اینکه یکی از روزها که با بچه های ده بازی میکرد فریاد زد :امروز حقیقت این ایه برای من روشن شد و وقتی قسمتی از ان را برای پدر بیان میکند به طوری که پدرش مات و مبهوت میشود و صورتش را می بوسد و شکر خدا را به جای می اورد ، دریافت که دیگر نمی تواند معلم فرزندش باشد لذا دست فرزندش را گرفت و عازم #قزوین شد .
#تاکتیکهای_انقلابی_سید_جمال_الدین_اسد_ابادی
#سیدجمال_الدین_اسد_ابادی
اول شعبان 1254هجری قمری، در کوچه سیدان دهکده اسداباد همدان ، #عمارت مخروبه ای وجود داشت که در این عمارت سیدان پا به عرصه وجود گذاشت. پدرش کشاوز بود که از کار کردن در مزرعه امرار معاش میکرد . و به هنگام استراحت در مکتب خانه ای که درحیاط داشت ، به #تعلم_و_تربیت کودکان می پرداخت .
#نبوغ
سید دارای دو صفت بارز بود یکی جذابیتی که در قیافه داشت و یکی #نبوغ و#ذکاوتی که حرکات کودکانه اش را موزون می شناخت بازیهای بچه گانه اش را مسافرت #روم و #افغان و #هند و #مصر و #فرنگ تشکیل می داد و گاهی بر اسب چوبی سوار می شد و با چند نفر از دوستانش با دیگران خداحافظی میکرد وبه خیال خود عازم سفر می شد .و این نشانگر اینده ای پر شور و با تلاطم بود که انتظارش را میکشید . این حرکات با معنای کودکانه که گویای روح بلندش بود دوامی پیدا نکرد و خیلی زود در مکتب پدر راه پیدا کرد ، #مکتب خانه های ان روزگار معمولا قران درس میدادند . یکی از روزها باخود اندیشید : راستی قرانی را که انسان بخواند اما معنی ان را نفهمد چه فایده ای دارد ؟ با تعجب سرش را از قران برداشت وبه یک نقطه خیره ماند پدر که معلم اونیز بود ، متوجه این تغییر حالت شد وبه چهره پدر نگاهی انداخت جمال لب به سخن گشود و گفت : پدر می توانید این ایه ( الم نشرح لک صدرک ...) را که به من اموخته اید درست معنی وتفسیر کنید . سید صفدر به اصرار شدید فرزندش ایه را معنی و کمی توضیح میدهد ، اما جمال به این هم قانع نمی شود و باز به بحث می پردازد واز او می خواهد حقیقت ایه را به او بیاموزد ، هرچه پدر به کوتاهی می پردازد او قبول نمی کند و میگوید اگر انچه میخوانم معنایش را به من یاد ندهی دیگر درس نخواهم خواند . سه چهار روزی را با پدر مشغول بحث بود و به همین جهت درس نمیخوانده است . تا اینکه یکی از روزها که با بچه های ده بازی میکرد فریاد زد :امروز حقیقت این ایه برای من روشن شد و وقتی قسمتی از ان را برای پدر بیان میکند به طوری که پدرش مات و مبهوت میشود و صورتش را می بوسد و شکر خدا را به جای می اورد ، دریافت که دیگر نمی تواند معلم فرزندش باشد لذا دست فرزندش را گرفت و عازم #قزوین شد .
#تاکتیکهای_انقلابی_سید_جمال_الدین_اسد_ابادی
۳.۸k
۱۹ اسفند ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.