تا تو بودی نازنین، من هم بهاری داشتم
تا تو بودی نازنین، من هم بهاری داشتم
با حضور چشم تو من غمگساری داشتم
لحظه هایم را نفسهایت به یغما برده بود
با تب لبهای تو، من هم قراری داشتم
ناز میکردی و دل میبردی از من همچو ماه
با همین ناز و ادا من روزگاری داشتم
خنده های آهوانه، چشمهای مست تو
دلبرانه لحظه های بی قراری داشتم
با خیالت دلخوشم، حتی میان خواب هم
با لب و با بوسه هایت گیرو داری داشتم
با حضور چشم تو من غمگساری داشتم
لحظه هایم را نفسهایت به یغما برده بود
با تب لبهای تو، من هم قراری داشتم
ناز میکردی و دل میبردی از من همچو ماه
با همین ناز و ادا من روزگاری داشتم
خنده های آهوانه، چشمهای مست تو
دلبرانه لحظه های بی قراری داشتم
با خیالت دلخوشم، حتی میان خواب هم
با لب و با بوسه هایت گیرو داری داشتم
۶۱۹
۲۷ اسفند ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.