با يكى آشنا شدم پرسيد بچه كجايى؟ گفتم ((خرم آباد)) تيغ در
با يكى آشنا شدم پرسيد بچه كجايى؟ گفتم ((خرم آباد)) تيغ در آورد رگشو زد گفتم اخه چرا؟؟؟؟؟؟؟؟ تو آخرين لحظات مرگش گفت من هميشه آرزو داشتم فداىِ بچه هاىِ خرم آباد بشم..
۱.۳k
۱۹ خرداد ۱۳۹۳
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.