شانه هایت٬ستون محکمی بود پناهگاه امن خانه را.
شانه هایت٬ستون محکمی بود پناهگاه امن خانه را.
دست در دستانم گه می گذاشتی٬خون گرم ارامش٬در کوچه های رگهایم می دوید.
در برابر طوفان های بی رحم زندگی می ایستادی٬ان چنان که گویی هر روز از گفتوگوی کوهستان ها باز میامدی.
لبخند پدرانه ات تارهای اندوه را از هم می دراند.
پدر عزیزم با رفتنت چراغ خانمان تا ابد خاموش شد.
ای پدر از اشیان خود پریدن زود بود با دلی از ارزو در خاک رفتن زود بود
اخر ای یار همه٬ای مظهر مهر و صفا در دیار جاودان منزل گزیدن زود بود
دست در دستانم گه می گذاشتی٬خون گرم ارامش٬در کوچه های رگهایم می دوید.
در برابر طوفان های بی رحم زندگی می ایستادی٬ان چنان که گویی هر روز از گفتوگوی کوهستان ها باز میامدی.
لبخند پدرانه ات تارهای اندوه را از هم می دراند.
پدر عزیزم با رفتنت چراغ خانمان تا ابد خاموش شد.
ای پدر از اشیان خود پریدن زود بود با دلی از ارزو در خاک رفتن زود بود
اخر ای یار همه٬ای مظهر مهر و صفا در دیار جاودان منزل گزیدن زود بود
۴.۳k
۲۰ فروردین ۱۳۹۶
دیدگاه ها (۲۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.