تشنه بودم با خوشحالی رفتم طرف اب سرد کن
تشنه بودم با خوشحالی رفتم طرف اب سرد کن
اما لیوانی نبود به خدمتکار اداره مربوطه گفتم اخوی کو لیوان,فیلسوفانه گفت :گیرم لیوان باشه اب نداره
گیرم اب هم باشه برقا قطع گیرم برقها هم بیاد دستگاه خرابه
برو خونتون اب بخور عمو جان
قانع شدم و تشنگی یادم رفت
فدای لب تشنه ات یا حسین جانم
والسلام
اما لیوانی نبود به خدمتکار اداره مربوطه گفتم اخوی کو لیوان,فیلسوفانه گفت :گیرم لیوان باشه اب نداره
گیرم اب هم باشه برقا قطع گیرم برقها هم بیاد دستگاه خرابه
برو خونتون اب بخور عمو جان
قانع شدم و تشنگی یادم رفت
فدای لب تشنه ات یا حسین جانم
والسلام
۲.۵k
۲۷ خرداد ۱۳۹۳
دیدگاه ها (۱۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.