به نگاهی که مــــرا کرده گرفتار قســــــم
به نگاهی که مــــرا کرده گرفتار قســــــم
به نگاهی که شــب از فکر تو بیدار قســــم
بی تو من تلخ ترین خاطره ی پاییــــــزم
بی تو از گریه و خوناب جگـــــر سرریزم
نفســـــم بی تو در این عمــــــق جنون می گیرد
کنــــــج پستوی غمت ، دل به خــــــدا می میرد
بی تو از هیچ ترین حادثــــــه ها می ترسم
بی تو از فاجعه ی فاصلــــــه ها می ترسم
نکند شاپــــــری قصه ام از غم شده پیــــــر
نکند مریــــم عذرای من از من شده سیــــــر
بوی مسموم و غریبانه ی خــــون یعنی من
خون خشکیده به دیوار جنــــــون یعنی من
بسته ی خالی سیگار و شــــــب و تنهایی
بسته ی خالی قرص و غــــزل و بی خوابی
لــــرزه بر سمت چــــپ سینه ام انداخته ای
رعشــــــه بر چار ستون تنــــــم انداخته ای
ماشه ات را بچکان...طعمــــــه ی تابوتم کن
کار را یکسره کن...یک شبــــــه مبهوتم کن
به نگاهی که شــب از فکر تو بیدار قســــم
بی تو من تلخ ترین خاطره ی پاییــــــزم
بی تو از گریه و خوناب جگـــــر سرریزم
نفســـــم بی تو در این عمــــــق جنون می گیرد
کنــــــج پستوی غمت ، دل به خــــــدا می میرد
بی تو از هیچ ترین حادثــــــه ها می ترسم
بی تو از فاجعه ی فاصلــــــه ها می ترسم
نکند شاپــــــری قصه ام از غم شده پیــــــر
نکند مریــــم عذرای من از من شده سیــــــر
بوی مسموم و غریبانه ی خــــون یعنی من
خون خشکیده به دیوار جنــــــون یعنی من
بسته ی خالی سیگار و شــــــب و تنهایی
بسته ی خالی قرص و غــــزل و بی خوابی
لــــرزه بر سمت چــــپ سینه ام انداخته ای
رعشــــــه بر چار ستون تنــــــم انداخته ای
ماشه ات را بچکان...طعمــــــه ی تابوتم کن
کار را یکسره کن...یک شبــــــه مبهوتم کن
۱.۶k
۳۰ اردیبهشت ۱۳۹۶
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.