قسمت نه رمان آوازه زیره آب
قسمت نه رمان آوازه زیره آب
-خودت که بهتر میدونی چیشده؟
-من هیچی نمیدونم
زدم زیره دستشو قفله درو باز کردم و رفتم بیرون..مامانم تو راهرو بود
-چیشده؟
محلش ندادم رد شدم دوباره از بابام پرسید
-نمیدونم از خودش بپرس...وایسا! از زیره جواب دادن در نرو..
-از جواب دادن فرار نمیکنم!! فقط مجبور نیستم به چرت و پرتات گوش کنم!!
دره حیاطو باز کردم جلو در وایساده بود.. دره کوچه رو که باز کردم کیانوش اونوره کوچه از ماشین پیاده شد با عصبانیت اومد سمتم منم با بی محلی راهمو کج کردم سمته سره کوچه وحشی شده بود داد زد
-وایســــــــــــــــا..
نشنیده گرفتم و تند تر راه رفتم یهو دستمو گرفت کشید چون فکرشو نمیکردم همچین وحشی بازی ای در بیاره تعادلمو از دست دادم و نزدیک بود بیوفتم ولی خب نیوفتادم
-هووووش! وحشی!!
سگه هار شده بود کوبوندم به دیوار..این یه چیزه ارثی و ژنتیکیه که از بابام بهش ارث رسیده..فک میکنه وقتی بچسبونتت به دیوار خیییلی شاخ میشه
-بهت گفته بودم...میکشت!
زدم زیره دستش
-هیچ شکری نمیتونی بخوری!! منم دیه کاری با درنا ندارم!! ارزونی خودت!!
با مشت زد تو صورتم
-مشکلت چیه؟
داد زد
-خفه شــــــــــووو!
بابام اومد دوتامونو شوت کرد تو حیاط
-نصفه شبی وسطه کوچه داد و بیداد میکنین که ثابت کنین بی..
حرفشو ادامه نداد کیانوش داد زد
-بی چی هستیم؟ ها؟ چی میخواستی بگی؟
من ول کردم دوباره از در زدم بیرون و دیه کسی هم دنبالم نیومد سریع زنگ زدم مهدی
-الو...
-سلام کیا چ توری؟ چیزی ب فکرت رسید؟
-چی؟ نه بابا و کیانوش همه چیو فهمیدن!
-چی؟ چیشده؟ نفهمیدم!!
-خو بس که خنگی!! درنا همه چیو گفته!!
-بازم نفهمیدم!! ینی فهمیدم هنگ کردم!
-مغزت گوزیده؟
-نه چسیده!! بد بو هم چسیده!!
-الان وقته شوخی نیس من چیکار کنم؟
-کجایی الان؟
-تو بلوارمونم..
-خب وایسا میام دنبالت!!
-ببین الان میرسم سره فضیلت بیا اونجا
-اوک...بای
-بای
-خودت که بهتر میدونی چیشده؟
-من هیچی نمیدونم
زدم زیره دستشو قفله درو باز کردم و رفتم بیرون..مامانم تو راهرو بود
-چیشده؟
محلش ندادم رد شدم دوباره از بابام پرسید
-نمیدونم از خودش بپرس...وایسا! از زیره جواب دادن در نرو..
-از جواب دادن فرار نمیکنم!! فقط مجبور نیستم به چرت و پرتات گوش کنم!!
دره حیاطو باز کردم جلو در وایساده بود.. دره کوچه رو که باز کردم کیانوش اونوره کوچه از ماشین پیاده شد با عصبانیت اومد سمتم منم با بی محلی راهمو کج کردم سمته سره کوچه وحشی شده بود داد زد
-وایســــــــــــــــا..
نشنیده گرفتم و تند تر راه رفتم یهو دستمو گرفت کشید چون فکرشو نمیکردم همچین وحشی بازی ای در بیاره تعادلمو از دست دادم و نزدیک بود بیوفتم ولی خب نیوفتادم
-هووووش! وحشی!!
سگه هار شده بود کوبوندم به دیوار..این یه چیزه ارثی و ژنتیکیه که از بابام بهش ارث رسیده..فک میکنه وقتی بچسبونتت به دیوار خیییلی شاخ میشه
-بهت گفته بودم...میکشت!
زدم زیره دستش
-هیچ شکری نمیتونی بخوری!! منم دیه کاری با درنا ندارم!! ارزونی خودت!!
با مشت زد تو صورتم
-مشکلت چیه؟
داد زد
-خفه شــــــــــووو!
بابام اومد دوتامونو شوت کرد تو حیاط
-نصفه شبی وسطه کوچه داد و بیداد میکنین که ثابت کنین بی..
حرفشو ادامه نداد کیانوش داد زد
-بی چی هستیم؟ ها؟ چی میخواستی بگی؟
من ول کردم دوباره از در زدم بیرون و دیه کسی هم دنبالم نیومد سریع زنگ زدم مهدی
-الو...
-سلام کیا چ توری؟ چیزی ب فکرت رسید؟
-چی؟ نه بابا و کیانوش همه چیو فهمیدن!
-چی؟ چیشده؟ نفهمیدم!!
-خو بس که خنگی!! درنا همه چیو گفته!!
-بازم نفهمیدم!! ینی فهمیدم هنگ کردم!
-مغزت گوزیده؟
-نه چسیده!! بد بو هم چسیده!!
-الان وقته شوخی نیس من چیکار کنم؟
-کجایی الان؟
-تو بلوارمونم..
-خب وایسا میام دنبالت!!
-ببین الان میرسم سره فضیلت بیا اونجا
-اوک...بای
-بای
۶.۱k
۰۴ خرداد ۱۳۹۶
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.