قسمت پنجاهو شیش رمان آوازه زیره آب
قسمت پنجاهو شیش رمان آوازه زیره آب
رفتم بیرون و درو شترق بستم...صدای دادشو شنیدم ک گف
-پاتو تو این خونه نمیزاری!!! برو با همون دخترایی ک ازشون متنفر نیستی!!! از مام متنفر باش چون مث اونا واست عشوه نمیایم نصیحتت میکنیم!!
چی میگی عامو...دختر کجو بود؟؟ تو انگا یه باکیته؟؟ رفتم کلافه نشستم رو پله ها...دیگه نشستن رو پله ها هم آرومم نمیکرد داشتم دیوونه میشدم...دستم لای موهام بود یه لحظه یاده همه چیز افتادم...بغضه گلومو گرفت...فک کنم یه چپه مو از سرم کندم...درنا تموم شد اما به چه قیمتی؟؟ کاش میموند و روز و شب آزارم میداد!! سرمو گذاشتم رو زانوهام...اشکال نداره...کیا دیگه چون هیچ راهی پیدا نمیکنم آروم شی میتونی گریه کنی!! اشکام آروم ریختن...یواش یواش صدای هق هقام دراومد...یکم همینجوری گذشت ک یهو صدای دره سالن اومد...مامانم بود...درو آروم بست و بمن با تعجب نگاه کرد...یه لظه ب خودم اومدم و تند تند اشکامو پاک کردم...
-کیا داشتی گریه میکردی...
کیا ب خدا میکشمت..گریه کردی!! بدبخت آبروت رفت!! بیچاره...
-نه...کی گفته؟
اومد کنارم نشست!!ی لحظه احساس کردم دیگه اشکال نداره...میتونم این ظاهره خشک و مغروری که تو سرشون از خودم ساختمو خراب کنم
-مامان...من خسته شدم دیگه نمیتونم!!
یهو یه جوری شد تاحالا اینجوری ندیده بودمش...خودمم از چیزایی ک گفتم پشیمون شدم محکم کلمو کشید پایین...عامو یواش!!! کلمو بغل کرد
-وویی مامان بمیره واسش تو کی انقد افسرده شدی؟؟؟
کلمو به بدختی درآووردم دیدم داره گریه میکنه
-نکن از بغل خوشم نمیاد...
زد زیره هق هق
-چت شد مامان مگ چی گفتم؟
-چرا یهو تو اینجوری شدی؟؟؟
-مگه چی شد؟؟
خودم داشتم سکته میکردم ک حالا چیشده...
-هیچی تاحالا اینجور ندیده بودمت!!
یهو باز صدای در اومد...بابام بود..اوووف حالا میخواد برینه تو حالم!!
-میبینم ک برگشتی!!
-نرفته بودم جایی!!
-گستاخی نکن!!!!حاصر جوابه پرو...
-این دقیقن چ جور گستاخی ایه؟؟؟ نمیفهمم!!
-خو بس ک نفهمی!!! خنگه حیفه نون!!
یهو مامانم شروع کرد حمایت کردن!! خیلی عجیب بود!!! شاید چون هنوز با بابام قهر بود...
-ولش کن الان اصن حالش خوب نیست مگه تو حیوونی!!نمیبینی حالش خرابه؟؟
-این فیلمشه!! حاله اینو خدا هم خراب نمیتونه کنه!! مرتیکه لوس!!
هه...این فوشه آخری به دلم نشست پارادوکس داشت...مرتیکه ی لوس...! در هر صورت من ول کردم رفتم تو اتاق...کیا رو ندیدم دیه!!
رفتم بیرون و درو شترق بستم...صدای دادشو شنیدم ک گف
-پاتو تو این خونه نمیزاری!!! برو با همون دخترایی ک ازشون متنفر نیستی!!! از مام متنفر باش چون مث اونا واست عشوه نمیایم نصیحتت میکنیم!!
چی میگی عامو...دختر کجو بود؟؟ تو انگا یه باکیته؟؟ رفتم کلافه نشستم رو پله ها...دیگه نشستن رو پله ها هم آرومم نمیکرد داشتم دیوونه میشدم...دستم لای موهام بود یه لحظه یاده همه چیز افتادم...بغضه گلومو گرفت...فک کنم یه چپه مو از سرم کندم...درنا تموم شد اما به چه قیمتی؟؟ کاش میموند و روز و شب آزارم میداد!! سرمو گذاشتم رو زانوهام...اشکال نداره...کیا دیگه چون هیچ راهی پیدا نمیکنم آروم شی میتونی گریه کنی!! اشکام آروم ریختن...یواش یواش صدای هق هقام دراومد...یکم همینجوری گذشت ک یهو صدای دره سالن اومد...مامانم بود...درو آروم بست و بمن با تعجب نگاه کرد...یه لظه ب خودم اومدم و تند تند اشکامو پاک کردم...
-کیا داشتی گریه میکردی...
کیا ب خدا میکشمت..گریه کردی!! بدبخت آبروت رفت!! بیچاره...
-نه...کی گفته؟
اومد کنارم نشست!!ی لحظه احساس کردم دیگه اشکال نداره...میتونم این ظاهره خشک و مغروری که تو سرشون از خودم ساختمو خراب کنم
-مامان...من خسته شدم دیگه نمیتونم!!
یهو یه جوری شد تاحالا اینجوری ندیده بودمش...خودمم از چیزایی ک گفتم پشیمون شدم محکم کلمو کشید پایین...عامو یواش!!! کلمو بغل کرد
-وویی مامان بمیره واسش تو کی انقد افسرده شدی؟؟؟
کلمو به بدختی درآووردم دیدم داره گریه میکنه
-نکن از بغل خوشم نمیاد...
زد زیره هق هق
-چت شد مامان مگ چی گفتم؟
-چرا یهو تو اینجوری شدی؟؟؟
-مگه چی شد؟؟
خودم داشتم سکته میکردم ک حالا چیشده...
-هیچی تاحالا اینجور ندیده بودمت!!
یهو باز صدای در اومد...بابام بود..اوووف حالا میخواد برینه تو حالم!!
-میبینم ک برگشتی!!
-نرفته بودم جایی!!
-گستاخی نکن!!!!حاصر جوابه پرو...
-این دقیقن چ جور گستاخی ایه؟؟؟ نمیفهمم!!
-خو بس ک نفهمی!!! خنگه حیفه نون!!
یهو مامانم شروع کرد حمایت کردن!! خیلی عجیب بود!!! شاید چون هنوز با بابام قهر بود...
-ولش کن الان اصن حالش خوب نیست مگه تو حیوونی!!نمیبینی حالش خرابه؟؟
-این فیلمشه!! حاله اینو خدا هم خراب نمیتونه کنه!! مرتیکه لوس!!
هه...این فوشه آخری به دلم نشست پارادوکس داشت...مرتیکه ی لوس...! در هر صورت من ول کردم رفتم تو اتاق...کیا رو ندیدم دیه!!
۱۶.۶k
۰۴ خرداد ۱۳۹۶
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.