پارت3
#پارت3
مهسا_ بزار برسیم بعد
_ به تو چه
دراز کشیدم ، پاهامو آوردم بالا و گذاشتم رو شیشه و چشمامو بستم .
من 21 سالم بود و از دبیرستان با ساناز و مهسا دوست بودم و هرسه رشته ی گرافیک میخونیم ، مامانم استاد ادبیاته و توی دانشگاه تدریس میکنه . بابام کارخونه داره و آرین داداشم که 4 سال از من بزرگتره توی کارخونه بابا مشغوله .
ساناز_ آوا هنوز خوابت میاد؟ مثل کوآلا میمونی تو .
_برو بابا منو صبح زود بیدار کردی دیشبم درست نخوابیدم تا 4 داشتم فیلم میدیدم.
مهسا_ بابا اینو ولش کن،برای خواب آفریده شده.
_گمشو
کم کم چشمام گرم شد و خوابم برد .
_مگه کوری ماشین به این گندگی رو نمیبینی ؟
با صدای داد ساناز بیدار شدم و سریع نشستم . ماشین کنار سوپری پارک شده بود و مهسا و ساناز با 3 تا پسر داشتن جر و بحث میکردن . پیاده شدم و ره به مهسا گفتم
_مهسا چیشده ؟
همه نگاهشون سمت من برگشت ساناز تا برگشت منو دید با صدای بلند خندید و اون 3 تا پسرا هم جلو خودشونو گرفته بودن نخندن گیج داشتم نگاهشون میکردم که مهسا آروم خندید و لبشو گزید ، دستمو کشید و برد پشت ماشین .
_ قربون موهای شاخ شدت برم تصادف کردیم .
موهامو زد زیر شال
_ زهر مار درست تعریف کن چیشده؟
_ ما ایستادیم که یکم خرت و پرت بخریم اینا زدن به ماشین ساناز.
_ خیلی خب بریم
برگشتیم طرفشون.
اون پسرا هم دیگه نمیخندیدن.
پسر خوشکله به ساناز گفت _خانم خسارتش هر چی باشه پرداخت میکنم ولی الان دسته چک همراهم نیست لطفا شمارتونو بدید . دست کرد تو جیب کتشو کارتی بیرون کشید
_ این کارت ماشین باشه خدمتتون . کارت ماشینو گذاشت رو شیشه ماشین. (چه جنتلمن)
سانحــه عِـــشق
ژانر : طنز ، هیجانی
همیشه پارت داریم...
سانحــه عِـــشق
سانحــه عِـــشق
ژانر : طنز ، هیجانی
همیشه پارت داریم...
https://t.me/romansaneheshgh
مهسا_ بزار برسیم بعد
_ به تو چه
دراز کشیدم ، پاهامو آوردم بالا و گذاشتم رو شیشه و چشمامو بستم .
من 21 سالم بود و از دبیرستان با ساناز و مهسا دوست بودم و هرسه رشته ی گرافیک میخونیم ، مامانم استاد ادبیاته و توی دانشگاه تدریس میکنه . بابام کارخونه داره و آرین داداشم که 4 سال از من بزرگتره توی کارخونه بابا مشغوله .
ساناز_ آوا هنوز خوابت میاد؟ مثل کوآلا میمونی تو .
_برو بابا منو صبح زود بیدار کردی دیشبم درست نخوابیدم تا 4 داشتم فیلم میدیدم.
مهسا_ بابا اینو ولش کن،برای خواب آفریده شده.
_گمشو
کم کم چشمام گرم شد و خوابم برد .
_مگه کوری ماشین به این گندگی رو نمیبینی ؟
با صدای داد ساناز بیدار شدم و سریع نشستم . ماشین کنار سوپری پارک شده بود و مهسا و ساناز با 3 تا پسر داشتن جر و بحث میکردن . پیاده شدم و ره به مهسا گفتم
_مهسا چیشده ؟
همه نگاهشون سمت من برگشت ساناز تا برگشت منو دید با صدای بلند خندید و اون 3 تا پسرا هم جلو خودشونو گرفته بودن نخندن گیج داشتم نگاهشون میکردم که مهسا آروم خندید و لبشو گزید ، دستمو کشید و برد پشت ماشین .
_ قربون موهای شاخ شدت برم تصادف کردیم .
موهامو زد زیر شال
_ زهر مار درست تعریف کن چیشده؟
_ ما ایستادیم که یکم خرت و پرت بخریم اینا زدن به ماشین ساناز.
_ خیلی خب بریم
برگشتیم طرفشون.
اون پسرا هم دیگه نمیخندیدن.
پسر خوشکله به ساناز گفت _خانم خسارتش هر چی باشه پرداخت میکنم ولی الان دسته چک همراهم نیست لطفا شمارتونو بدید . دست کرد تو جیب کتشو کارتی بیرون کشید
_ این کارت ماشین باشه خدمتتون . کارت ماشینو گذاشت رو شیشه ماشین. (چه جنتلمن)
سانحــه عِـــشق
ژانر : طنز ، هیجانی
همیشه پارت داریم...
سانحــه عِـــشق
سانحــه عِـــشق
ژانر : طنز ، هیجانی
همیشه پارت داریم...
https://t.me/romansaneheshgh
۴.۴k
۳۰ خرداد ۱۳۹۶
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.