سانحــه عِـــشق:
سانحــه عِـــشق:
#پارت10
_ هوی دختر پاشو دیگه چقدر میخوابی
با صدای مهسا یکی از چشمامو باز کردم و بهش نگاه کردم که لباس پوشیده بود .
_ کجا میخوای بری ؟
_ پاشو بریم خرید هیچی تو خونه نیست
_ باش، سانی کجاست؟
_ تو ماشین نشسته منتظره .
نشستم رو تخت.
_ا خب پش چرا زودتر بیدارم نکردی؟
_سه ساعته بالا سرتم مگه بیدار میشی ؟
از تخت پایین اومدم و رفتم سمت دستشویی بعد از انجام کارای مربوطه بیرون اومدم .
یه آرایش ملایم و سر سری کردم و رفتم سمت چمدون هنوز لباسامو نچیده بودم .
یه مانتو جلو باز سفید بلند با یه تاپ مشکی و شلوار مشکی جذب و شال صورتی پوشیدم گوشی و کیف پولمم برداشتم و با غر غر های مهسا از ویلا خارج شدیم.
صندلی جلو ماشین نشستم .
ساناز_ نمیومدی دیگه
فلشمو تو دستگاه گذاشتم و آهنگ نوش ساسی رو پلی کردم و صداشو تا آخر بالا بردم .
شیشه رو هم تا آخر پایین کشیدم .
پشت چراغ قرمز ایستاده بودیم ساناز یکم موزیکو کم کرد .
_خانم ببخشید ، شماره بدم قبدول میکنی؟
با صدای کسی برگشتم طرفش .
یه پسر تیپ ژیگولی و با دوستاش تو ماشین نشسته بودن و بعد از گفتن این حرف خندیدن .
سرمو برگردوندم و شیشه رو دادم بالا ساناز نفهمید چون اینجور موقع ها دهن طرفو سرویس میکرد ، مهسا هم داشت با اهنگ میخوند و تو حال هوای خودش بود .
بالاخره چراغ سبز شد و ساناز گازشو گرفت و روندش به سمت فروشگاه .
تو قفسه ها دنبال شکلات تلخ بودم داشتم قفسه هارو نگاه میکردم که یهو نفهمیدم چیشد محکم خوردم تو سینه یارو .
برگشتم نگاهش کردم چقد آشنا بود
خندید و خودشو کنار کشید
_ ببخشید من معذرت میخوام نمیدونم چرا باید توی برخورد ها همدیگه رو ببینیم .
متوجه منظورش نشدم...
برای خوندن پارت های بیشتر توی کانال تلگراممون جوین شید...
@romansaneheshgh
#پارت10
_ هوی دختر پاشو دیگه چقدر میخوابی
با صدای مهسا یکی از چشمامو باز کردم و بهش نگاه کردم که لباس پوشیده بود .
_ کجا میخوای بری ؟
_ پاشو بریم خرید هیچی تو خونه نیست
_ باش، سانی کجاست؟
_ تو ماشین نشسته منتظره .
نشستم رو تخت.
_ا خب پش چرا زودتر بیدارم نکردی؟
_سه ساعته بالا سرتم مگه بیدار میشی ؟
از تخت پایین اومدم و رفتم سمت دستشویی بعد از انجام کارای مربوطه بیرون اومدم .
یه آرایش ملایم و سر سری کردم و رفتم سمت چمدون هنوز لباسامو نچیده بودم .
یه مانتو جلو باز سفید بلند با یه تاپ مشکی و شلوار مشکی جذب و شال صورتی پوشیدم گوشی و کیف پولمم برداشتم و با غر غر های مهسا از ویلا خارج شدیم.
صندلی جلو ماشین نشستم .
ساناز_ نمیومدی دیگه
فلشمو تو دستگاه گذاشتم و آهنگ نوش ساسی رو پلی کردم و صداشو تا آخر بالا بردم .
شیشه رو هم تا آخر پایین کشیدم .
پشت چراغ قرمز ایستاده بودیم ساناز یکم موزیکو کم کرد .
_خانم ببخشید ، شماره بدم قبدول میکنی؟
با صدای کسی برگشتم طرفش .
یه پسر تیپ ژیگولی و با دوستاش تو ماشین نشسته بودن و بعد از گفتن این حرف خندیدن .
سرمو برگردوندم و شیشه رو دادم بالا ساناز نفهمید چون اینجور موقع ها دهن طرفو سرویس میکرد ، مهسا هم داشت با اهنگ میخوند و تو حال هوای خودش بود .
بالاخره چراغ سبز شد و ساناز گازشو گرفت و روندش به سمت فروشگاه .
تو قفسه ها دنبال شکلات تلخ بودم داشتم قفسه هارو نگاه میکردم که یهو نفهمیدم چیشد محکم خوردم تو سینه یارو .
برگشتم نگاهش کردم چقد آشنا بود
خندید و خودشو کنار کشید
_ ببخشید من معذرت میخوام نمیدونم چرا باید توی برخورد ها همدیگه رو ببینیم .
متوجه منظورش نشدم...
برای خوندن پارت های بیشتر توی کانال تلگراممون جوین شید...
@romansaneheshgh
۵.۲k
۰۷ تیر ۱۳۹۶
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.