سانحــه عِـــشق:
سانحــه عِـــشق:
#پارت12
بعد از اینکه برگشتیم ویلا و شام خوردیم رفتم دستامو بشورم که گوشیم زنگ خورد ، دستمو با حوله خشک کردم و دکمه سبز رنگ و کشیدم و همونطور که داشتم به سمت اتاقم میرفتم جواب دادم.
_جانم مامان جان
_سلام آوا خانم یه دو روز با دوستات رفتی شمال یه زنگم به من نزنیا
_ببخشید مامان جون با بچه ها بیرون بودم
_ اشکال نداره ، کی برمیگردی؟
_نمیدونم شاید تا فردا بیشتر نموندیم
_ خوش باشید عزیزم ، من دیگه برم
_ ممنون مامان سلام برسون
_ باشه عزیزم خدافظ
_خدافظ
بعد از قطع تلفن رفتم پایین پیشه بچه ها.
مهسا یه فیلم گذاشته بود و سانازم پیشش نشسته بود .
به آشپز خونه رفتم و بسته چیپس رو برداشتم و توی ظرف ریختم .
روی مبل کناری مهسا نشستم ، همونطور که چیپس میخوردم فیلم میدیدم .
درمورد یه مردی بود که عاشق زن شوهر دار شده بود و وقتی پسر زن میفهمه اونو میکشه .
جای حساس فیلم بود سه تامون تو عمق فیلم رفته بودیم .
که صدای زنگ اف اف همانا و ول شدن ظرف چیپس از دستم همانا.
به هم نگاه کردیم
ساناز_کی میتونه باشه؟
مهسا_منتظر کسی بودی؟
شونه هامو انداختم بالا و از روی خرده شیشه پریدم و رفتم سمت اف اف کسی نبود ، گوشی رو برداشتم و دستمو روی دهنه گوشی گذاشتم.
هیچ صدایی نمیومد . حسابی ترسیده بودم و یدونستم چیکار کنم بالاخره سه تا دختر تنها توی این ویلای بزرگ ....
آقای ناصری هم شبا میرفت خونه خودش .
برای خوندن پارت های بیشتر به کانال مراجعه کنید
https://t.me/romansaneheshgh
#پارت12
بعد از اینکه برگشتیم ویلا و شام خوردیم رفتم دستامو بشورم که گوشیم زنگ خورد ، دستمو با حوله خشک کردم و دکمه سبز رنگ و کشیدم و همونطور که داشتم به سمت اتاقم میرفتم جواب دادم.
_جانم مامان جان
_سلام آوا خانم یه دو روز با دوستات رفتی شمال یه زنگم به من نزنیا
_ببخشید مامان جون با بچه ها بیرون بودم
_ اشکال نداره ، کی برمیگردی؟
_نمیدونم شاید تا فردا بیشتر نموندیم
_ خوش باشید عزیزم ، من دیگه برم
_ ممنون مامان سلام برسون
_ باشه عزیزم خدافظ
_خدافظ
بعد از قطع تلفن رفتم پایین پیشه بچه ها.
مهسا یه فیلم گذاشته بود و سانازم پیشش نشسته بود .
به آشپز خونه رفتم و بسته چیپس رو برداشتم و توی ظرف ریختم .
روی مبل کناری مهسا نشستم ، همونطور که چیپس میخوردم فیلم میدیدم .
درمورد یه مردی بود که عاشق زن شوهر دار شده بود و وقتی پسر زن میفهمه اونو میکشه .
جای حساس فیلم بود سه تامون تو عمق فیلم رفته بودیم .
که صدای زنگ اف اف همانا و ول شدن ظرف چیپس از دستم همانا.
به هم نگاه کردیم
ساناز_کی میتونه باشه؟
مهسا_منتظر کسی بودی؟
شونه هامو انداختم بالا و از روی خرده شیشه پریدم و رفتم سمت اف اف کسی نبود ، گوشی رو برداشتم و دستمو روی دهنه گوشی گذاشتم.
هیچ صدایی نمیومد . حسابی ترسیده بودم و یدونستم چیکار کنم بالاخره سه تا دختر تنها توی این ویلای بزرگ ....
آقای ناصری هم شبا میرفت خونه خودش .
برای خوندن پارت های بیشتر به کانال مراجعه کنید
https://t.me/romansaneheshgh
۴.۱k
۱۲ تیر ۱۳۹۶
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.