ای صمیمی !
ای صمیمی !
ای دوست !
گاه وبی گاه،لب پنجره خاطره ام می آیی...
دیدنت ،
حتی ازدور
آب بر آتش دل می پاشد.
آنقدر تشنه ی دیدار توام
که به یک جرعه نگاه توقناعت دارم !
دل من لک زده است...
گرمی دست تورامحتاجم ،
ودل من به نگاهی از دور
طفلکی می سازد
ای قدیمی ،ای خوب !
تو مرایادکنی یا نکنی
من به یادت هستم
من....
صمیمانه به یادت هستم...
حمید_مصدق
ای دوست !
گاه وبی گاه،لب پنجره خاطره ام می آیی...
دیدنت ،
حتی ازدور
آب بر آتش دل می پاشد.
آنقدر تشنه ی دیدار توام
که به یک جرعه نگاه توقناعت دارم !
دل من لک زده است...
گرمی دست تورامحتاجم ،
ودل من به نگاهی از دور
طفلکی می سازد
ای قدیمی ،ای خوب !
تو مرایادکنی یا نکنی
من به یادت هستم
من....
صمیمانه به یادت هستم...
حمید_مصدق
۲.۱k
۰۵ تیر ۱۳۹۳
دیدگاه ها (۵۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.