)۲(
)۲(
هیچگونه تضاد متقابل است و در هم اختلال ایجاد نمی کنند پس این موضع که در شرایط حیاتی عملکرد غیر محرم و نامحرمی و در شرایط غیرحیاتی عملکرد محرم و نامحرم پیش بیاید باوجود اینکه تضاد متقابل ندارند در هم اختلال ایجاد نمی کنند فراتر از هم دیگر به وجود نیامده و هر کدام خود جای دین بودن باقی می مانند و پس نه فراتر از دین مطرح است نه برابری و برتری انسانیت بر دین مطرح است...
فرستاده کسی است که توسط خداوند از بین مردم به سوی مردم رفته باشد و تمام کسانی که پیامبران هستند چون نسبت به وحی یا ارتباط با خداوند اینچنین هستند که ارتباط با خداوند توسط خداوند است فرستاده بوده پس تمام انبیاء رسول هستند حال چه وحی خداوند را به شکل کتبت بیاورند یا نیاورند و تازه وحی خاتم النبین مطابق توصیفات الزام کامل همه ی ارتباط ها با خداوند است پس در اوج حداقلیت همه ی وحی های خاتم نبوت به صراحت کتبت تمام در اوج حفظ بودن می شوند... تازه این که تعدد ارتباط با خداوند یا همانند آن باشند نقض و نقیضی با اصل یکتا بودن خداوند ندارد تازه ارتباط نوعی دادن و آوردن است که اگر متعدد یا غیریکتا یا ناقص شد اولین نقصی که می رسد به اینان نبوده بلکه به خلقت خداوند که ناقص آفریده یا خلق کرده یا آورده مطرح است تازه نه تنها خود همین آورده نقض و نقیض با ناقص و نقص دهی برای مطلق یا خداوند ندارد که هیچ بلکه همین آورده یا آوردن مطابقت با تعدد دهی پیدا کرده و وحی متعدد را برای وجود ناقصی همچون انسان الزام صریح می کند...
نقیض برای مطلق بی دخالتی را می آورد و نقیص برای مطلق دخالت غیر مستقیم را می آورد پس همین است که وجود ملائکه و بقیه مسائل اثبات است و غیرمستقیم واحدیت خداوند برای انسان کعبه است و مطلق برای مطلق دخالت مستقیم را می آورد پس از همین موضع است که تنها خداوند برای خودش دخالت صریح دارد و بس و خداوند تنها برای خودش حی و حاظر است و در نقیض هیچ حی و حاظر نیست و برای نقیص در حدود حی و حاظر است پس اینکه بتوان در نقیص هم تایید شود هم انکار شود مطابقت با نقیص بودن یا وجود خلق بودن است و نقیص به حتم خلق شده یا مخلوق و خداوند خلق کننده یا خالق است...
بی خدایی و بی دینی و ضد اسلامی و غیراسلامی همه و همه ی چرند و پرندی در برابر حقیقت ترین بیش نیستند...
آیا این نقیص بودن به دین معنی است که دعوای حق و باطل در نقیص ابدی است ؟ حق هرچند نقیص پیروز نقیص است و باطل هرچند نقیص شکست نقیص است پس اگر در نقیص جدل حق نقیص و باطل نقیص رخ دهد پس از نقیصی یا زمانی یا شکست و پیروزی هایی حق نقیص پیروز آخر شده و فراگیر می شود و چون نقیص موجود است باطل نقیص مایل به حق نقیص دارد در حدودی وجود داشته پس می تواند باطل نقیص یکسری بیاناتی بزند که مایل به حق نقیص باشد مثل جملاتی از راسل از اینکه خود گذر زمان حقیقت را اثبات می کند یا انسان موجودی بین حیوان و فرشته بودن است...هیچ جا سه مطلق نه نیست و دوتا سه هم مطلق نه نیست و علامت ضرب هم مطلق عدد نه نیست اما دوتا سه در کنار علامت ضرب مطلق نه خواهد بود هرچند چه دوتاسه چه علامت ضرب چه خود نه نسبی است پس اینکه دینی نقیص اما مطلق برای نوع موجودی از سمت خداوند باشد کاملا صحیح بوده و تایید میشود...عرفان معنای شناخت دارد و شناخت مسئله ای اشتباه نیست اما وجود مسئله ی قانونمندی و راهکردی نه تنها خود مسئله شناخت و معرفت بودن را دربر می گیرد که هیچ بلکه دربرگیرنده ی ساختار مسائل عملکرد و انسانیت است پس با وجود دین هیچ نیازی به عرفان و تصوف نیست... شخصیت ها ملاک نیستند آنچه که ملاک است ایده ها یا اعقاید شخصیت ها است و چون ذات حقیقت تنها جور آن خود آن است پس چه از نقیص باشد چه به خصوص مطلق ایده ها یا اعتقاد ها که از شخصیت ها صحیح یا درست یا حقیقت می شوند خود شخصیت ها را نیز صحیح یا حقیقت کرده و الزام و نیازی به برسی و شناخت اشخاص و شخصیت ها برای ملاک یا حقیقت نمی گردد... در تمثیل اعتقادهای به خصوص کلی یا اساسی محمد باید مورد برسی قرار بگیرد و اگر صحیح بود نباید بگویم از تزویر و مانند حقیقت کردن اعقاید محمد است چون ذات حقیقت در ذات اصل حقیقت یا اعتقاد تنها جور آن خودش بوده ذات قابل تزویر بودن را برای اعتقاد غیرممکن می کند پس چون در مسئله ای ذاتی مسئله کامل و نقیص مطرح نیست محمد اگر از نظر اعتقاداتش به خصوص اعتقادات کلی صحیح شد خود محمد نیاز به برسی نبوده و مردی صحیح و ملاک می شود و شخصیت اشخاص خود وضوح ذات بروزی یا ظواهری است و بروزی و ظواهر ملاک و پذیرش نیستند...
تازه همین غیر مستقیم دخالت خداوند نه تنها چون خود این مخلوقات نقیص هستند مخالفت با دخالت کامل خداوند ندارد بلکه دخالت کامل در تناسب نقیص بودن آن است...همین دخالت نقیص یا غیرمستقیم است که ارتباط خداوند به انسان ر
هیچگونه تضاد متقابل است و در هم اختلال ایجاد نمی کنند پس این موضع که در شرایط حیاتی عملکرد غیر محرم و نامحرمی و در شرایط غیرحیاتی عملکرد محرم و نامحرم پیش بیاید باوجود اینکه تضاد متقابل ندارند در هم اختلال ایجاد نمی کنند فراتر از هم دیگر به وجود نیامده و هر کدام خود جای دین بودن باقی می مانند و پس نه فراتر از دین مطرح است نه برابری و برتری انسانیت بر دین مطرح است...
فرستاده کسی است که توسط خداوند از بین مردم به سوی مردم رفته باشد و تمام کسانی که پیامبران هستند چون نسبت به وحی یا ارتباط با خداوند اینچنین هستند که ارتباط با خداوند توسط خداوند است فرستاده بوده پس تمام انبیاء رسول هستند حال چه وحی خداوند را به شکل کتبت بیاورند یا نیاورند و تازه وحی خاتم النبین مطابق توصیفات الزام کامل همه ی ارتباط ها با خداوند است پس در اوج حداقلیت همه ی وحی های خاتم نبوت به صراحت کتبت تمام در اوج حفظ بودن می شوند... تازه این که تعدد ارتباط با خداوند یا همانند آن باشند نقض و نقیضی با اصل یکتا بودن خداوند ندارد تازه ارتباط نوعی دادن و آوردن است که اگر متعدد یا غیریکتا یا ناقص شد اولین نقصی که می رسد به اینان نبوده بلکه به خلقت خداوند که ناقص آفریده یا خلق کرده یا آورده مطرح است تازه نه تنها خود همین آورده نقض و نقیض با ناقص و نقص دهی برای مطلق یا خداوند ندارد که هیچ بلکه همین آورده یا آوردن مطابقت با تعدد دهی پیدا کرده و وحی متعدد را برای وجود ناقصی همچون انسان الزام صریح می کند...
نقیض برای مطلق بی دخالتی را می آورد و نقیص برای مطلق دخالت غیر مستقیم را می آورد پس همین است که وجود ملائکه و بقیه مسائل اثبات است و غیرمستقیم واحدیت خداوند برای انسان کعبه است و مطلق برای مطلق دخالت مستقیم را می آورد پس از همین موضع است که تنها خداوند برای خودش دخالت صریح دارد و بس و خداوند تنها برای خودش حی و حاظر است و در نقیض هیچ حی و حاظر نیست و برای نقیص در حدود حی و حاظر است پس اینکه بتوان در نقیص هم تایید شود هم انکار شود مطابقت با نقیص بودن یا وجود خلق بودن است و نقیص به حتم خلق شده یا مخلوق و خداوند خلق کننده یا خالق است...
بی خدایی و بی دینی و ضد اسلامی و غیراسلامی همه و همه ی چرند و پرندی در برابر حقیقت ترین بیش نیستند...
آیا این نقیص بودن به دین معنی است که دعوای حق و باطل در نقیص ابدی است ؟ حق هرچند نقیص پیروز نقیص است و باطل هرچند نقیص شکست نقیص است پس اگر در نقیص جدل حق نقیص و باطل نقیص رخ دهد پس از نقیصی یا زمانی یا شکست و پیروزی هایی حق نقیص پیروز آخر شده و فراگیر می شود و چون نقیص موجود است باطل نقیص مایل به حق نقیص دارد در حدودی وجود داشته پس می تواند باطل نقیص یکسری بیاناتی بزند که مایل به حق نقیص باشد مثل جملاتی از راسل از اینکه خود گذر زمان حقیقت را اثبات می کند یا انسان موجودی بین حیوان و فرشته بودن است...هیچ جا سه مطلق نه نیست و دوتا سه هم مطلق نه نیست و علامت ضرب هم مطلق عدد نه نیست اما دوتا سه در کنار علامت ضرب مطلق نه خواهد بود هرچند چه دوتاسه چه علامت ضرب چه خود نه نسبی است پس اینکه دینی نقیص اما مطلق برای نوع موجودی از سمت خداوند باشد کاملا صحیح بوده و تایید میشود...عرفان معنای شناخت دارد و شناخت مسئله ای اشتباه نیست اما وجود مسئله ی قانونمندی و راهکردی نه تنها خود مسئله شناخت و معرفت بودن را دربر می گیرد که هیچ بلکه دربرگیرنده ی ساختار مسائل عملکرد و انسانیت است پس با وجود دین هیچ نیازی به عرفان و تصوف نیست... شخصیت ها ملاک نیستند آنچه که ملاک است ایده ها یا اعقاید شخصیت ها است و چون ذات حقیقت تنها جور آن خود آن است پس چه از نقیص باشد چه به خصوص مطلق ایده ها یا اعتقاد ها که از شخصیت ها صحیح یا درست یا حقیقت می شوند خود شخصیت ها را نیز صحیح یا حقیقت کرده و الزام و نیازی به برسی و شناخت اشخاص و شخصیت ها برای ملاک یا حقیقت نمی گردد... در تمثیل اعتقادهای به خصوص کلی یا اساسی محمد باید مورد برسی قرار بگیرد و اگر صحیح بود نباید بگویم از تزویر و مانند حقیقت کردن اعقاید محمد است چون ذات حقیقت در ذات اصل حقیقت یا اعتقاد تنها جور آن خودش بوده ذات قابل تزویر بودن را برای اعتقاد غیرممکن می کند پس چون در مسئله ای ذاتی مسئله کامل و نقیص مطرح نیست محمد اگر از نظر اعتقاداتش به خصوص اعتقادات کلی صحیح شد خود محمد نیاز به برسی نبوده و مردی صحیح و ملاک می شود و شخصیت اشخاص خود وضوح ذات بروزی یا ظواهری است و بروزی و ظواهر ملاک و پذیرش نیستند...
تازه همین غیر مستقیم دخالت خداوند نه تنها چون خود این مخلوقات نقیص هستند مخالفت با دخالت کامل خداوند ندارد بلکه دخالت کامل در تناسب نقیص بودن آن است...همین دخالت نقیص یا غیرمستقیم است که ارتباط خداوند به انسان ر
۱۶۰.۰k
۰۹ مرداد ۱۳۹۶
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.