به تنگ آمده ام...
به تنگ آمده ام...
من به تنگ آمده ام ازهمه چیز،بگذارید هواری بزنم...!
مشت می کوبم بردر،پنجه می سایم برپنجره ها،من دچارخفقانم خفقان،من به تنگ آمده ام از همه چیز،بگذارید هواری بزنم،
آی،باشماهستم،
این درها رابازکنید،من
به دنبال فضایی می گردم
لب بامی،سرکوهی دل صحرایی
که درآنجا نفسی تازه کنم
آه
می خواهم فریاد بلندی بکشم
که صدایم به شماهم برسد
من به فریاد همانندکسی،که نیازی به تنفس دارد
مشت می کوبدبردر،پنجه می سایدبرپنجره ها
محتاجم
من هموارم راسرخواهم داد
چاره دردمرا بایداین دادکند
ازشماخفته چند
چه کسی می آید بامن فریادکند؟
"فریدون مشیری"
من به تنگ آمده ام ازهمه چیز،بگذارید هواری بزنم...!
مشت می کوبم بردر،پنجه می سایم برپنجره ها،من دچارخفقانم خفقان،من به تنگ آمده ام از همه چیز،بگذارید هواری بزنم،
آی،باشماهستم،
این درها رابازکنید،من
به دنبال فضایی می گردم
لب بامی،سرکوهی دل صحرایی
که درآنجا نفسی تازه کنم
آه
می خواهم فریاد بلندی بکشم
که صدایم به شماهم برسد
من به فریاد همانندکسی،که نیازی به تنفس دارد
مشت می کوبدبردر،پنجه می سایدبرپنجره ها
محتاجم
من هموارم راسرخواهم داد
چاره دردمرا بایداین دادکند
ازشماخفته چند
چه کسی می آید بامن فریادکند؟
"فریدون مشیری"
۱.۴k
۱۳ تیر ۱۳۹۳
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.