پارت 17
پارت 17
گذاشتم .- مهرداد چته ؟ .... حالت خوبه ؟ سرشو بلند کرد و به صورتم خیره شد . چشماش متورم شده بودند و
سفیدی چشماش به قرمزی میزد . نگاهش جوری بود که نتونستم مثل همیشه به تندی و خشک باهاش حرف
بزنم . - مهرداد این چه وضعیه ؟ .... مریض شدی ؟ دستمو دراز کردم تا روی پیشونیش بزارم که دستمو گرفت و
کشید . انقدر حرکتش برام غیر منتظره بود که با شکم افتادم جلوی پاش .-چکار میکنی.خواستم بلند شم که شونه هامو
گرفت و برم گردوند ، چند ثانیه به چشمام نگاه کرد و محکم بغلم کرد .از تعجب خشکم زده بود ، این حرکات
واقعا از مهرداد بعید بود . البته از من هم بعید بود که اینجور بیحرکت تو بغلش بمونم ولی انقدر تعجب کرده بودم که
یادم رفته بود باید بلند شم . بی حرف سرشو تو موهام فرو کرد و نفس عمیقی کشید و با صدای لرزانی گفت : - چرا ....
آخه چرا ... مگه من چکار کرده بودم ؟ .... گناه من چی بود ؟با شنیدن این حرفش اشکام جاری شدن.سریع از
روی زمین بلند شدم و اشکامو پاک کردم. مهردادهمچنان روی زمین نشسته بود و حالا حس میکردم کمی شونه هاش
میلرزه . حرکت چند لحظه قبلش منو ترسونده بود برای همین میخواستم به اتاقم برگردم ولی همین که کمی ازش
دور شدم صدای ضعیف هق هق مردانه اش تو گوشم پیچید . مبهوت برگشتم و نگاهش کردم . یعنی چی باعث شده بود
مهرداد اینجور بشکنه ؟نکنه نکنه باز سپیده؟با دیدن حال بدش.دستمو گذاشتم زیر بازوش و کمکش کردم
بایسته . همین که ایستاد متوجه شدم که نمیتونه تعادلشو حفظ کنه بنابر این دستشو انداختم دور گردنم کمکش کردم
و تازه متوجه بوی الکل شدم . یه لحظه خواستم دستشو پس بزنم و برم اتاقم ولی بازم دلم به رحم اومد و
گذاشتم .- مهرداد چته ؟ .... حالت خوبه ؟ سرشو بلند کرد و به صورتم خیره شد . چشماش متورم شده بودند و
سفیدی چشماش به قرمزی میزد . نگاهش جوری بود که نتونستم مثل همیشه به تندی و خشک باهاش حرف
بزنم . - مهرداد این چه وضعیه ؟ .... مریض شدی ؟ دستمو دراز کردم تا روی پیشونیش بزارم که دستمو گرفت و
کشید . انقدر حرکتش برام غیر منتظره بود که با شکم افتادم جلوی پاش .-چکار میکنی.خواستم بلند شم که شونه هامو
گرفت و برم گردوند ، چند ثانیه به چشمام نگاه کرد و محکم بغلم کرد .از تعجب خشکم زده بود ، این حرکات
واقعا از مهرداد بعید بود . البته از من هم بعید بود که اینجور بیحرکت تو بغلش بمونم ولی انقدر تعجب کرده بودم که
یادم رفته بود باید بلند شم . بی حرف سرشو تو موهام فرو کرد و نفس عمیقی کشید و با صدای لرزانی گفت : - چرا ....
آخه چرا ... مگه من چکار کرده بودم ؟ .... گناه من چی بود ؟با شنیدن این حرفش اشکام جاری شدن.سریع از
روی زمین بلند شدم و اشکامو پاک کردم. مهردادهمچنان روی زمین نشسته بود و حالا حس میکردم کمی شونه هاش
میلرزه . حرکت چند لحظه قبلش منو ترسونده بود برای همین میخواستم به اتاقم برگردم ولی همین که کمی ازش
دور شدم صدای ضعیف هق هق مردانه اش تو گوشم پیچید . مبهوت برگشتم و نگاهش کردم . یعنی چی باعث شده بود
مهرداد اینجور بشکنه ؟نکنه نکنه باز سپیده؟با دیدن حال بدش.دستمو گذاشتم زیر بازوش و کمکش کردم
بایسته . همین که ایستاد متوجه شدم که نمیتونه تعادلشو حفظ کنه بنابر این دستشو انداختم دور گردنم کمکش کردم
و تازه متوجه بوی الکل شدم . یه لحظه خواستم دستشو پس بزنم و برم اتاقم ولی بازم دلم به رحم اومد و
۲۱.۴k
۲۴ مرداد ۱۳۹۶
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.