بعضی شبا دله عادم بد میگیره :)حالش مثه حاله باب اسفنجیه و
بعضی شبا دله عادم بد میگیره :)حالش مثه حاله باب اسفنجیه وقتی گری پاتریک و دوس داشت بخاطر شکلاته توی جیبش :)و بعضی حرفا بد دل عادم و میشکونه مثه وقتی که هیچی به باب ربط نداشت و چون فرمول افتاده دسته رغیب عاقای خرچنگ باب و اخراج میکنه و بهش میگه دیگه ساندویجات خوشمزه نیست :)بعضی وقتا زندگی یه روی دیگرو بهت نشون میده مثه وقتی که مامان بزرگه باب یکی دیگه میشه و اون شکلاتا غیب میشن :) بعضی وقتا فقط میخوای بمیری مثه وقتی که پاتریک دیگه باب و دوس نداره و یه دوسته دیگه پیدا کرده و با اون خوشه :)وقتی که دیگه باب و پاتریک نمیتونن باهم خل بازی در بیارن و باب بگه چینگنه باحالههه :)بعضی وقتا کسی و دوس داری که دوست نداره مثه حسه باب به اختاپوس بعضی وقتا فقط میتونی یکیو دوس داشته باشی مثه حسه آقای خرچنگ به پولاش :)بعضی وقتا باید برای زندگی کردن یه کسی یا یه چیزی باشه مثه سندی که تو یه شیشس :)بعضی وقتا حست مثه حس باب میمونه که میخواس خواننده شه و همه بهش خندیدن اما در آخر اون بهترین شد :)بعضی وقتام دلت میخواد مثه وقتایی باشه که باب فقط میخنده و میخنده و میخنده ..... اما واسه ما این یه محاله :)زندگی دوس نداشتنیه :)
۱۴.۴k
۲۹ مرداد ۱۳۹۶
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.