عاشقم..... اهل همین کوچه ی بن بست کـناری ، که تو از پ
عاشقم..... اهل همین کوچه ی بن بست کـناری ، که تو از پنجره اش پای به قلب منِ دیوانه نهادی ، تو کجا ؟ کوچه کجا ؟ پنجره ی باز کجا ؟ من کجا ؟ عشق کجا ؟ طاقتِ آغاز کجا ؟ تو به لبخند و نگاهی ، منِ دلداده به آهی ، بنشستیم تو در قلب و منِ خسته به چاهی...... گُنه از کیست ؟ از آن پنجره ی باز ؟ از آن لحظه ی آغاز ؟ از آن چشمِ گنه کار ؟ از آن لحظه ی دیدار ؟ کاش می شد گُنهِ پنجره و لحظه و چشمت ، همه بر دوش بگیرم جای آن یک شب مهتاب ، تو را تنگ در آغوش بگیرم..
۲.۷k
۱۸ تیر ۱۳۹۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.